خـواستم شـعـری بـرایـت بگـویم کـارگـر

 
شعری از پر پینه دستت،
شعری از پر کینه قلبت،
درد و رنجت.
شعری از کاخ ستم گر،
شعری از کوخ تو رنج بر،
شعری از گرمای آتش پای کوره،
شعری از سنگینی زنجیر
شعری از تاریکی دخمه،
و اندر معدون و خانه.
شعری از برخورد با آهن،
به جای گل،
تمام صبح و شب هایت،
شعری از نابودی ایمانت،
شعری از شرمت به پیش خرد فرزندت،
به پیش بی گنه همسر،
تمناشان لباسی نو.
...

شعری از احساس مردن زیر بار زنده گی،
و آن پتکی که می کوبی
نه بر آهن،
که بر فرق تمام بی شرافت ها،
که بر اندیشه ناپاک غارت گر
شعری از کارگر ظلم و ستم،
شعری از کارگر خشم و خروش
شعری از وحدت با محرومان،
شعری از خشم فراوان،
شعری از چالش با مترف ها،
شعری از ...
اما...
خبر رسید...
خبر رسید که ظلمت به سوی نابودی است،
نبرد ما به سوی پیروزی است.
خبر رسید که دنیا به کام ما شده است،
و روز فتح و ظفر بر همه عیان شده است.
خبر رسید که دست خدا از آستین امت،
بریده است دست ستم گران ضد امت.
خبر رسید که سرمایه دار بی ایمان،
بگشت فنا به دست مردان.
خبر رسید کاخ مزدوران،
گشته مسخر دست مستضعفان و محرومان.
خبر رسید که غارت گر پر تزویر،
شدند اسیر مردم به یک زنجیر.
خبر رسید که روز آبادی است.
و روز جشن و سرور و آزادی است.
خبر رسید که ایمان برنده شد بر زور،
رسید موسم شادی و جشن و سرور.
خبر رسید که روز کارگر برپا شد،
جهان دگر شد و حال کارگر دیگر شد.

اندرین تاریک سرا تا چند اسیرجاهلان !

شهربانان عزیز و شمع داران را چه شد ؟

در دیار ما گروهی جان  سپاران دیگرند!

سرفرازی، پایه داری عیاران را چه شد؟

( زبیر واعظی )

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۱۰۵

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

  استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

Copyright ©bamdaad 2018