وقتی فکرم قــد نــداد!

م. نسیم « اسیر»

چند سال قبل، درجنگ بین عراق وایران یکی ازشعرای ایرانی«مهدی اخوان ثالث»شعری درمذمت صدام نوشته واو را «یزید» خوانده بود، منهم باشنیدن مرگ«حمید گل»جاسوس پاکستانی، پیشوای طالبان خواستم باحفظ ادب وحرمت قلم، کریه ترین عنوانی انتخاب کنم، فکرم قد نداد به عنوان بالا اکتفا کرده این مذمتنامه را سرودم که تقدیم می شود:

 
آدمیزادی زبس غداربود
آدمیت را زنامش عاربود
همچوعقرب نیش میزد بار، بار
زهرناک وزهرگین چون ماربود
گرچه نامش را «حمید گل» گفته اند
گل نبود این سفله نیش خاربود
پیروانی داشت ازآدمکشان 
پیشوای جمعی ازاشراربود
طینت پرفتنهء پرکینه داشت
همچوگرگ وحشی خونخواربود
درفن جاسوسی ومکرو ریا
زیرک وپرحیله ومکاربود
گرچه ازما هیچ آزاری ندید
قوم افغان را پی آزار بود
کله پوچی که بودش دربدن
لایق دربار، نه ، از داربود
نام پاکستان ازوآلوده شد
ازنسب ناپاک بود، مرداربود
دست مرگ آمد گریبانش گرفت
چون سزاوارچنین رفتاربود
تا ابد شد درجهنم جاگزین
زانکه ازاول جزایش ناربود
نفرتی دارم «اسیر»ازنام او
بسکه بد رفتاروبد کرداربود


۱۶ اگست۲۰۱۵، فرانکفورت

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۴ـ ۲۰۰۸