عمیق ترین رازهای پشت پرده انتخابات وبحران انتخاباتی افغانستان

 محمد عالم افتخار

ـ «عربستان سعودی با دادن ۱۰۰میلیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.»

ـ ... پس متفکر اول و سوم جهان کی ها اند؟

ـ ... آیا به راستی؛ افغانها در سیاست پروفیسور استند؟

صرف نظر از اینکه انتخابات ریاست جمهوری افغانستان حسب متن و معنای حماسه دموکراتیک مردمی در ۱۶ حمل ۱۳۹۳ که دسیسه آمیز به دور دوم نیز کشانیده شد؛ به ایجاد دولت طرف قبول اکثریت مردم می انجامد و یا برعکس تا سرحد تجزیه کشور و بحران های هولناک پیش و پس از آن انکشاف می یابد؛ نفس این تجربه سیاسی ـ اجتماعی بزرگتر و پراهمیت تر و در نتیجه برای همه گان حیاتی تر از آن است که بتوان با عقل سلیم در قبال آن؛ بی تفاوت بود.

انتخابات و دموکراسی در همه جهان واژه های دهان پُرکنی استند و معمولاً ازجانب طبقات واقشار حاکمه و کلیه نهاد ها و سیستم های ساختاری و تبلیغاتی آنها، چندان تمایلی وجود ندارد که به معانی و مصداق های این واژه ها  با دقت های علمی و ساینتفیک چنانکه درخیلی از ساحات دیگرحیات اجتماعی و فرهنگی و رفتاری پرداخته میشود؛ انهماک صورت بگیرد. لذا هرآنچه در اطراف دموکراسی وانتخابات و برابری حقوقی و سیاسی افراد شهروند دولت ها و کشورها حرف وحدیث است؛ اغلب شعاری و عوامفریبانه میباشد و این حکم قطعاً شامل نهاد ها وسیستم های اجرایی و مدیریتی روند های موسوم به دموکراسی و منجمله انتخابات نیز میگردد.

علت آن است که این واژه ها و مصداق های آنها به شدید ترین وجوه مرتبط به اقتدار و امتیاز و قدرت سیاسی است. در جهان کنونی که میگویند  توسط انقلاب انفورماتیکی ( اطلاعاتی و رسانه ای) به دهکده ای مبدل گردیده است، دیگر جزایر مجزا و منحصر به خویش وجود ندارد؛ معانی سرحدات، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی... دیگر معانی قرن ۱۹ و حتا  قرن ۲۰ نیست تا چه رسد به قرون ۶ و ۷ میلادی یا قرون ۱و۲ هجری ـ عربی و اسلامی....

بنابرین بسی مولفه ها و موسسات و روند های قدرت سیاسی در کشورهای مانند افغانستان؛ جداً با قدرت های منطقوی و جهانی منوط و مرتبط میباشد و در نتیجه انتخابات خصوصاً در مورد راس هرم قدرت سیاسی (ریاست جمهوری) ـ چه به گونه استخباراتی و صلح آمیز و چه به گونه جنگی و خونچکان مانند مورد افغانستان و پاکستان ـ ابداً فقط با رای مردم عادی متحقق نمیگردد. و درهمین حال رای مردمان هم تا جایی قیمت و قدرت دارد که آنها آگاهی و توانایی و سازمانیافته گی و ورزیدگی داشته باشند و قادر گردند عملی شدن مدعیات شعاری مندرج در قوانین و لوایح و نهاد ها و مؤسسات... را هوشیارانه بخواهند و بر ارکان های اساسی و دایمی قدرت حاکمه؛ تحمیل بدارند.

در جهان باصطلاح بسیار پیشرفته و « آزاد » و دموکراتیک کنونی که مثلاً ایالات متحده امریکا پیشقدم آن است؛ نیز شهروندان مربوط به طبقات متوسط و پایینی جامعه،عملاً به مثابه انتخاب شونده گان و کاندیدانِ مطرح  نمیتوانند عرض اندام نمایند؛ لذا آنها محکوم به انتخاب میان بد و بدتر در جمع نامزدان طبقه حاکم استند. طبقه یا طبقات حاکم  وقتا که میان جامعه فعالیت سیاسی و حزبی میکنند، برنامه ها و شعارهایی را به پیش میکشند که کمابیش منافع و تمایلات طبقات متوسط و پایینی را که حسب ادعای دموکراسی؛ نیازمند آرای آنها استند؛ بازتاب دهد و نوازش کند.

در نتیجه مردمان به انتخاب میان این یا آن شعار و احیاناً برنامه و قسماً کاریزمای شخصیتی و تیمی و حزبی وغیره می پردازند که آنهم با فلتر ها و چل و فن های متعدد و متکثر، غربالگری و کانالیزه میگردد و سرانجام چیزی تقریباً معادل درام و نمایش گسترده خیابانی و شهری متحقق گردیده صحنه ها و پرسوناژ ها جابجا میشود.

گرچه به لحاظ تیوری؛ این که طبقه بالنده ای قدرت سیاسی را از طبقه سابقاً حاکم بتواند به طریق انتخابات متصرف شود منتفی نیست ولی این رخداد در عالم واقعیت اجتماعی و اقتصادی یعنی در عمل و پراتیک، مستلزم عامل ها و متغییر ها و تصادف های متعدد بیشتر شاذ و نادر میباشد.

آنچه هیچگاه و هیچکس نباید فراموش کند این است که دموکراسی و از مصادیق آن انتخابات؛ به محمل های معین اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ضرورت دارد. عمده ترین این محمل ها همانا شهریت و مدنیت و نهادینه شدن روان و کلتورشهری و مدنی به مقیاس عصر بورژوازی در سرزمین معین میباشد وعمدتاً طبقات سرمایه دار تجاری و صنعتی داعیه دار و ممثل قسمی دموکراسی بوده اند و میتوانند باشند. این بدان معنی است که طبقات فئودال و نیمه فئودال و خاصتاً قبایل و عشایر وامانده و عقب نگهداشته شده که در پیله فرهنگ ها والگو های رفتاری ماقبل تمدن تنیده اند، قادر به تمثیل و تحقق حد اقل های دموکراسی هم نیستند و نمیتوانند باشند.

در گذشته ها که اردوگاه « صلح و سوسیالیزم » با قدرت و جبروت جهانی وجود داشت؛ حتا به حساب مراحل تکامل تاریخی (حسب ماتریالیزم تاریخی و پنج مرحله عمده و اصلی در آن) ادعا میشد که جوامع عقبمانده فیودالی و قبیله وی میتوانند با اتکا به نیروها وامکانات حمایه وی این اردوگاه مرحله تکامل پر رنج و درد سرمایه داری را نگذرانند و در مقابل همه آنچه را که سرمایه داری قبلاً منحیث وظیفه تاریخی درجوامع انجام داده است؛ و صد مرتبه سریعتر و بهتر از آن، توسط نسخه « راه رشد غیر سرمایه داری » متحقق سازند. درین زمره وظایف دموکراتیزه کردن دولت و قدرت و اداره هم می آمد و به همین جهت معمولاً کشورهای دارای تمایل راه رشد غیر سرمایه داری و نظامات منطبق با آن؛ « دموکراتیک » و « دموکراتیک خلق » و « دموکراتیک توده ای » وغیره عنوان میشدند.

اما از آنجا که محملِ شهریت و مدنیت و فرهنگ و روان مدرنیته درین سرزمین ها غایب و یا بی حد ضعیف و نحیف بود که آنهم مترتب بود بر عدم صنعت و بازار توانا و غلبه فیودالیته و قبیله در مناسبات اجتماعی و فرهنگی و روانی و رفتاری؛ این تیوری و ترفند موفقیت چندانی کسب ننمود ومخصوصاً مدعیات دموکراسی جز به استبداد فردی و توتالیتاریزم دیوانی وحکومتی منجر نگردید.

خاصتاً امروزه که دنیا از قطب « صلح و سوسیالیزم » محروم گردیده، قطب ابر قدرت سرمایه داری مونوپول و متروپول عین ادعا را در مورد دموکراسی دارد. حسب این ادعا با تکیه بر امکانات مالی و اقتصادی و نظامی جهان سرمایه داری؛ کشورهای وامانده در مناسبات فیودالی و ماقبل فیودالی میتوانند حایز نظامات دموکراتیک و منجمله انتخابات ها گردند.

همین مدعیات و مصداق های آن است که طی ۱۳ سال اخیر نُقل محافل سیاسی و کتلوی و خانواده گی و سازمانی در افغانستان ماقبل فیودالی و قبیله وی گردیده و میرود که به یک جریان غلبه کننده مبدل گردد.

انتخابات کنونی ریاست جمهوری که گویا دو دور آن  تاکنون برگزار شده، حلقه ای از همین زنجیر میباشد.

قرار معلوم نهایتاً درین انتخابات  دو تیم به زعامت دو فیگور  باقی ماندند که قرار شد در دور دوم  باهم رقابت نمایند.

دور دوم نیز  گویا انجام گرفت. اما یکی از طرف ها  نتایج این دور را نپذیرفته و با پروسه  بایکات نمود.

ما اینجا مسلماً نه به جزییات می پردازیم و نه پرداخته میتوانیم، اما در کُل آنچنان که ظاهراً به نظر می آید مساله ساده و بسیط نیست. چنانیکه حسب نورماتیف های قبلاً تصریح شده هردو طرف به حد لازم شهری و مدنی نبوده بلکه قومی و قبیله وی تشریف دارند و مذهب مورد ادعای طرفین هم که اساساً « ضدمذهب » مصنوع اموی ها در قرن اول تاریخ و فرهنگ اسلامی است و در آخرین تحلیل یک مجموعه روایات قبیله وی بدویان دوران میانی بربریت در شبه جزیره عربستان میباشد که پس از قتل پیامبر اسلام توسط سیاسیون اموی و عباسی و حتا اسراییلی سرهم گردیده است.

در چنین شرایط توقع اینکه دموکراسی و انتخابات ایده آل متحقق گردد و عدالت الهی و برابری شهروندی به کرسی نشیند؛ غالباً دست نیافتنی است و این ایده آل حتا در قبله های دموکراسی لیبرال با عالم عمل و دنیای واقعیت همخوانی به هم نمیرساند.

بنده اینجا میل ندارم که وارد مباحث تحلیلی و تحقیقی شوم و میان مدعیات دو تیم رقیب انتخابات دور دوم ریاست جمهوری موضعگیری نمایم. ولی منحیث وظیفه روشنگرانه ناگزیر استم خدمت جوانان روشن روان افغانستان عرض نمایم که نیاز بینش و دانش و مایه توان مانور های بالفعل ما، اکتساب اطلاعات صحیح از همه عرصه ها در مقیاس پهنای عالم انسانی میباشد و ما در چوکات فکرواندیشه و میل و جذبه واحساس قوم و قبیله تقریباً هیچ چیزی از رفتارها وهنجارها و روندهای دموکراسی و انتخابات...را نمیتوانیم از خویشتن ساطع و در خویشتن متبلور نماییم.

افغانستان اساساً کشوری با مناسبات تولید و معیشت و روان اجتماعی و فرهنگی ماقبل فیودالی و قبیله وی است که اشتراکات عدیده فرا مرزی با شمال و جنوب و شرق و غرب خود دارد و به لحاظ مذهبی، حایز جهان وطنی (انترناسیونالیزم) مغشوش اسلامی شیعی و سنی و اسماعیلی است و به دلیل آن تعلقات خاطر نیرومند با عرب ها و ایرانی ها و ترک ها و ... های هم کیش دارد.

تمدن هایی که در افغانستان و سرزمین های هم تاریخ آن بوده است نیز به لحاظ روبنایی هیچگاه عناصری مثلاً چون دموکراسی شهری یونان را درخود تجربه نکرده است و استبداد آسیایی غالباً وحشیانه در پهنه آن همه جا مشترک و مسری  و حتا نظام خانواده درین سرزمین زندان گونه، پدرسالار و دیکتاتوری بوده حقوق و شریعت مبتنی بر جسمیت و فیزیک و نه معنویت و روان  در آن استیلا داشته است.

در قرن ۱۹ و ۲۰ که مدرنیته و رونسانس و روشنگری ـ البته همراه با استعمار اروپایی ـ کمابیش در پیرامون افغانستان شاخ و پنجه می یافت  افغانستان؛ هم به دلیل محافظه کاری متوحشانه سنتی و هم به دلیل « منطقه حایل » واقع شدن میان قدرت های استعماری (روسیه تزاری و انگلیس) به یک خندق عقبمانده گی و ارتجاع سیاه بدل گردید و حتا به یک « سیاه چاله » شباهت یافت که سر برآوردن طالبان و طالبانیگری یا ارتجاعیت ماورای سیاه از آن در اواخر قرن بیستم بیان روشن مدعا میباشد.

با نظر داشت همه اینهاا، پاگیری عنعنات مدرن و دموکراتیک درین جغرافیا نه اینکه سهل و راحت نیست بلکه دارای انبوه چالش ها و موانع میباشد و آنچه غالباً به طور ظاهری و شعاری و « وارداتی » در آن مطرح و موجود گردیده  نیز بدون کیفیت حمایت « اردوگاه دموکراسی » از بیرون؛ طرف سوال جدی قرار دارد و با اینکه مردم عام افغانستان جداً نشان داده اند که دموکراسی و انتخابات را برگزیده اند، هنوز فاصله ما تا بومی شدن و نهادینه شدن و جز آگاهی و رفتار و منش عامه گردیدن اینها بسیار طولانی میباشد.

وانگهی تنها عناصر بومی و ملی مثبت و منفی نیستند که بر دموکراسی نوپای افغانستان تأثیر دارند بلکه عوامل و جریانات عدیده منطقه وی و جهانی هم در سمت و سو دهی و قوت و ضعف و استقامت و انحراف آن دخیل و اندرکار میباشند.

صرف به گونه مشت نمونه خروار اینجا نوشتار حاوی تحقیق و تتبع ویژه از محترم وحید مژده را خدمت عزیزان تقدیم میدارم که با وصف متمایل بودن به طالبان، تفحص و تحقیق و باریکبینی بایسته را در موضوع مبذول داشته است و شما با مرور متن که البته من آنرا از منابع طالبان به دست آورده ام با خیلی ازحقایق در مورد عملکرد قدرت های حاکم در کابل و ریاض و تهران و اسلام آباد و فراتر بر له و بر علیه این دموکراسی و خاصتاً در مورد انتخابات اخیر مواجه میشوید و به راز های سربه مُهر اینکه چرا انتخابات دور دوم ریاست جمهوری به سانحه منجرگشته و میرود که فاجعه آفرین گردد اتصال می یابید:

 

از انتخابات تا بعد از انتخابات!

وحید مژده

مدتها قبل که هنوز نام های کاندیدا ها مشخص نبود، شایع بود که داود زی کاندیدای ریاست جمهوری خواهد بود. عربستان سعودی از وی دعوت نمود تا به آن کشور برود. درهمان موقع گفته می شد که زلمی هیوادمل هم کاندیدا خواهد بود و وی هم به سعودی دعوت شد. زلمی رسول هم به سعودی رفت و نیز اشرف غنی احمدزی. این سعودی رفتن ها سوال برانگیز بود.

در کنار اشرف غنی احمدزی شخصیت های متفاوتی وجود داشتند، از عناصر چپ گرفته تا قومیت های گراهای پشتون  واز داکتر عبدالقیوم کوچی کاکای داکتر اشرف غنی که با طالبان رابطه  نزدیک دارد تا قاسم حلیمی و برادران شنواری.

حلیمی اعجوبه ای است که نظیرش را در افغانستان کمتر می توان یافت. او فارغ دانشگاه الازهر در مصر است استعداد عجیبی در ایجاد رابطه و تماس داشته و با بعضی از شخصیت های مهم درسعودی و امارات آشنایی نزدیک دارد. وجود افراد با استعدادی چون قاسم حلیمی و حمیدالله فاروقی مزیت تیم اشرف غنی بود.

شکی نیست که هم در انتخابات دوراول و هم در دور دوم تقلبات وسیعی صورت گرفت اما باید این نکته را هم در نظر بگیریم که تیم اشرف غنی بخصوص در دور دوم با ابتکار عمل کرد بعنوان مثال:

پخش یک سی دی تصویری از جنگ های کابل بخصوص از واقعه افشار که با مهارت زیاد ترتیب شده و در مناطق هزاره نشین ازغرب کابل گرفته تا بامیان و سایر جاها توزیع شد، در تغییر نظرهزاره ها در دور دوم موثر واقع شد. حتا بعضی از جوانان هزاره که در دور اول به دوکتور عبدالله رای داده بودند، بعد از دیدن این سی دی در دور دوم یا اصلا رای ندادند ویا به اشرف غنی رای دادند.

انتشار نامه هایی از طرف طالبان در مناطق پشتون نشین کشور که در آن از مردم خواسته شده بود تا به اشرف غنی رای دهند و نیز انتشار یک نامه رسمی که گویا گزارشی از طرف امنیت ملی بود و در آن دوکتورعبدالله در واقعه هوتل آریانا کابل به تلاش در کشتن انجنیر محمد خان متهم شده بود، تلاش دیگری به منظور تغییر اذهان عامه بود که از طرف تیم داکتر اشرف غنی صورت گرفت و البته بی تاثیر نبود.

امریکایی ها می خواستند درافغانستان تغییرآورند و دیگر به شورای نظار و جمعیت اسلامی بعنوان گروهی که فرصت های زیادی را بخاطر منافع شخصی خود به هـدر داده اند می دیدند. بزرگترین مشکل مارشال فهیم بود که اگر کنار می رفت، بزرگترین مانع از سر راه برداشته می شد. او نیز قبل از انتخابات وفات یافت.

امریکا می خواست برنامه خود را درافغانستان پیاده نماید اما نمی خواست کاری کند که سروصدای کرزی را بلند نماید به همین دلیل این برنامه را به سعودی سپرد.

نقش سعودی:

طوریکه می دانیم رهبران عربستان سعودی در قضایای جهان اسلام بخصوص در عراق و سوریه از امریکا بشدت آزرده شدند اما بقدرت رسیدن اخوانی ها در مصر موجب شد تا موقعیت سعودی نزد امریکا و اسراییل تقویت گردد. سعودی با امریکا به این توافق رسید که در مقابل کنار زدن اخوان از قدرت در مصر، باید ایران تحت فشار قرار گیرد و امریکا این معامله با سعودی را پذیرفت.

وقایع عراق و نقش سعودی و قطر در آن نیاز به توضیح بیشتر ندارد. سعودی و قطر از داعش خواستند تا اعلام نماید که از القاعده جدا شده است و به این ترتیب این گروه توانست بخش بزرگی از مناطق سنی نشین عراق را متصرف شود و حتا اجازه یابد تا بخشی از خاک سوریه را نیز با عراق یکجا نماید. زیرا سنی ها درعراق در اقلیت و درسوریه اکثریت اند. یکجا شدن این دو کشور به معنا در اقلیت قرار گرفتن شیعیان درعراق خواهد بود.

در همسایه دیگر ایران یعنی افغانستان، دوکتورعبدالله که شایع بود بیش از سی میلیون دالر در کمپاین انتخاباتی از ایران دریافت کرده است، از نظر سعودیها شخصی مطلوب نبود. سعودی در قضیه افغانستان همیشه از طریق پاکستان عمل کرده است اما در این انتخابات پاکستان ترجیح می داد تا بعد از کرزی دوکتورعبدالله را بر مسند قدرت ببیند زیرا دوکتورعبدالله بارها از حل مشکل دیورند با پاکستان در صورت رسیدن به قدرت سخن گفته بود. اما نوازشریف با رابطه نزدیکی که با سعودی ها داشت، در دور دوم انتخابات دیگر بدنبال پیروزی دوکتورعبدالله نبود.

امریکا در دو کشور همسایه ایران یعنی افغانستان و عراق، دو رژیم ضد ایران را از بین برده بود و باید این کار را جبران می کرد. برای این کار سعودی در افغانستان دست بکار شد و با دادن ۱۰۰ میلیون دالر به اشرف غنی و دادن اطمینان به کرزی که می تواند در صورت احساس خطر به استراحت گاه سیاستمداران  ورشکسته در سعودی پذیرفته شود، دور دوم انتخابات را مهندسی کرد.

حکمتیار:

برعکس آنچه که در رسانه های افغانستان گفته می شود که پاکستان بدنبال بقدرت رسانیدن مجدد طالبان در افغانستان است، پاکستان نمی خواهد طالبان باردیگردر افغانستان بقدرت برسند بلکه بیشتر به چهره ای چون حکمتیار نیاز دارد. حکمتیار قطب الدین هلال را با تیمی از افراد حزب از پیشاور  به کابل فرستاد و هلال بدون مشکل شامل روند انتخابات ریاست جمهوری شد.

شرط حکمتیار این بود که از کاندیدایی حمایت می کند که قرارداد امنیتی با امریکا را امضا نکند و او در دور اول از هلال حمایت کرد. با اعلام اوباما مبنی براینکه نیروهای امریکایی بعد از ۲۰۱۶ از افغانستان بصورت کامل خارج خواهند شد، دیگر مساله قرارداد امنیتی منتفی است و او هم به هلال دستور داد تا در کنار اشرف غنی قرار گیرد. امروز تقریبا تمام افراد مهم حزب اسلامی در کابل اند و احتمال اینکه در آینده نزدیک حکمتیار را هم در کابل ببینیم، دوراز تصور نیست.

از جانب دیگر حکمتیار در طول چند سال گذشته موضع تند علیه ایران داشته است و نیزجنگ های افراد وی با طالبان هم نشان می دهد که او با طالبان سرسازش ندارد. تصوراینست که وجود چنین شخصی درحکومت آینده می تواند تاحدی نفوذ طالبان را درمناطق پشتون نشین مهار نماید.

اینکه بتوان حکمتیار را درکابل دید، زیاد متصور نیست اما این امکان وجود دارد که وی بعد از تغییر حکومت در افغانستان، از حالت زیرزمینی بیرون آید. او قبلا گفته است که دیگرعلاقه ای به سیاست ندارد و بیشتر کارهای تحقیقی را ترجیح می دهـد. آیا وی نیز به استراحت گاه سیاستمداران ورشکسته خواهد رفت تا باقی عمرخود را به کارهای تحقیقی بپردازد؟

دکتورعبدالله:

دکتورعبدالله و تیم وی برداشت سطحی از این جریانات داشتند. آنها سرشار ازاحساس خوش پیروزی دردور اول، به دور دوم پا گذاشتند غافل از اینکه عربستان سعودی و کمیسیوون انتخابات تصمیم خود را گرفته بودند.

هرچند هواداران دکتور عبدالله در کنار تظاهرات مدنی، تهدید به خشونت هم کرده اند اما به سختی می توان تصور کرد که آنها به مقاومت مسلحانه رو آورند و اگر به قناعت شان پرداخته نشود، فقط می توانند بصورت محدود مشکل ایجاد نمایند و در نهایت با وضع کنار خواهند آمد. سعودی ها با دادن پول می توانند چنین مشکلات را حل کنند. هرچند سخن از یک بحران بزرگ در میان است اما در خفا تلاش های درجریان است تا کار به جاهای باریک نکشد و مشکل جاری توسط امریکا حل گردد.

از آنجایی که اشرف غنی و دکتورعبدالله با هم بشدت مخالف اند، یکی ازگزینه ها برای حل این مشکل شاید این باشد که روی یک حکومت جدید کار شود و یک شخص مورد قبول دوطرف، رهبری حکومت جدید را بعهده بگیرد. اما این شخص کی خواهد بود؟

آیا ستار سیرت برخواهد گشت؟

داکترعبدالستار سیرت کسی است که سالهای طولانی را درسعودی بسر برده و اکنون درامریکا زنده گی می کند. او در کنفرانس بن اول نیز بیشترین آرا را بدست آورد اما چون درآن زمان امریکا به یک رهبر پشتون برای افغانستان نیاز داشت، همای پادشاهی بر سر کرزی نشست. اگر دوطرف این کشمکش یکی در برابر دیگری کوتاه نیایند، چاره کار یک حکومت مثلا وحدت ملی خواهد بود. این راه حل می تواند از تنش های قومی نیز بکاهد.

در این زمینه ما یک تجربه دیگررا هم پشت سر نهاده ایم و آن زمانی بود که رقابت میان استاد سیاف و قانونی بر سر ریاست ولسی جرگه به نتیجه نرسید و سرانجام یک ازبیک به این سمت انتصاب شد. آیا این تجربه این بار دریک سطح بزرگتر تکرار خواهد شد؟

طالبان:

طالبان با درک وضعیت می خواهند موقعیت خود را در افغانستان تحکیم ببخشند. شدت گرفتن حملات آنان بصورت جبهه ای این قصد را نشان می دهد که آنها در صدد بدست آوردن کنترول بعضی از مناطق اند تا در این معاملات سیاسی در نظر گرفته شوند.

همانگونه که در قضیه عراق، سعودی و قطر با هم نزدیک شدند، درافغانستان نیز امکان چنین نزدیکی مشهود است. دفتر سیاسی طالبان در قطر بعد از روشن شدن اوضاع در کابل، مذاکرات را با امریکا و حکومت افغانستان آغاز خواهد کرد و در نهایت همانگونه که اوباما وعده داده است، جنگ افغانستان را مسوولانه به پایان خواهد آورد.

اما این نکته را هم باید در نظر داشت که افغانستان کشوری است که پیشبینی تحولات اوضاع در آن سخت دشوار است. هرچند بازیگران اصلی در این تحولات مردم افغانستان نیستند اما این مردم گاهی با یک اقدام غیر قابل پیشبینی، می توانند مسیر بازی خارجی ها را تغییر دهند.

                                                                    ***

پس از اینها؛ میرسم به پرسش محترمه سکینه عزیز و آی تن گل آغا از ولسوالی خواجه دوکوه ولایت جوزجان که طی ایمیل زیبای شان مطرح نموده اند:

ـ وقتی محترم اشرف غنی احمد زی دومین مرد متفکرجهان  شناخته شده اند؛ درین ردیف باید سه نفرباشند؛ مانند برنده های فوتبال. پس داریم  متفکر اول؛ متفکردوم و متفکر سوم. لطف نموده مغزهای متفکر اول و سوم را هم برای ما معرفی نمایید تا متفکر دوم را با آنها مقایسه نموده قدر بدانیم.

 آرزو داریم متفکر اول یعنی پیشتر از جناب اشرف غنی را مفصلتر معرفی کنید که کیست و در کجاست و چه صفات و ارزش ها دارد؛ و بعد متفکر سوم جهان را؛ که مردم بدانند این متفکران چه ثروت هایی میباشند؟!

دوم : آیا افراد مربوط به مردم افغانستان از شهری ها و خارج دیده ها و تحصیلکرده ها تا ده نشین ها و کوچی ها و معتادها و گداها و ناقص الخلقه ها بالاتر از جناب متفکر دوم جهان اشرف غنی احمد زی صاحب  آگاهی در سیاست داشته و پروفیسور درسیاست استند  طوریکه جناب شان بار بار لطف کرده و فرموده اند؟

در پاسخ این عزیزان احتراماً عرض میشود که :

پرسش های شما  خود جواب سوال هایتان میباشد. بنده وهمکارانم در« بنیاد گوهراصیل آدمی » تاکنون از چیزی درمصداق المپیاد متفکران در جهان آگاهی نداریم که در فاینل آن مانند مسابقات ورزشی یک یا چند نفر به سکوی قهرمانی رسیده جام و نشان و مدال کمایی نموده باشند.

اما به راستی  وقتی متفکر دوم داریم، باید متفکر اول و سوم هم داشته باشیم. و نیز برای صعود به مقام اول تلاش و اصرار نماییم. الی اینکه متفکر اول، خود خداوند باشد و یا مانند برخی از قبایل بدوی و جنگلی  ترتیب حساب ما از ۰ و ۱ نه؛ بلکه از ۲ و بسیار  و نظایر اینها آغاز گردد.

لهذا ضمن عرض سپاس، فقط برای شما وهمه مردمان مرزبوم سرافراز مان خرد و آبادی ، شادابی وآزاده گی تمنا می نمایم.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۳۰۰۶