رییس کـرزی و« لـذت » چپـه به خــر سوار بــودن!

محمد عالم افتخار

رییس عبدالحامد خان کرزی، که حسب قانون اساسی و نورم های شرعی و حقوقی از اول جوزای ۱۳۹۳ اهلیت نداشتهِ خود را هم در مقام زعامت افغانستان از دست داده است؛ در حاشیه سفر اخیرش برای شرکت در مراسم تحلیف جلالتماب نارندرا مودی صدراعظم جدید هندوستان، طی مصاحبه با تلویزیون نیوتایمز این کشور گفته است:

«ما خواهان مذاکره با آن عده طالبان افغانی هستیم که نه دشمنان افغانستان بوده و نه هم علیه هند و نه هم بر ضد زنده‌گی صلح‌آمیز در افغانستان می‌باشند... ما نمی‌خواهیم که ملا عمر در پاکستان دستگیر شود؛ زیرا با ملاعمر و سازمان او خواهان صلح هستیم. ما می‌خواهیم که وی به افغانستان برگردد و موجب صلح شود و با دوستان افغانستان به شمول هند دوست باشد و در رفاه و آسایش افغانستان کمک کند و دردوستی افغانستان با هند و دیگر کشورها همکار شود. ما خواهان پایان خون‌ریزی هستیم، ما می‌خواهیم هیچ کسی نه ملاعمر و نه هم فرد دیگری در رنج باشد و از ملاعمر می‌خواهیم تا یک شهروند پسندیده افغانستان و دوست خوب هند باشد.»

رسانه های غیرحکومتی افغانستان با ابراز حیرت مفرط بیسابقه درین مورد منجمله نوشته اند: « آقای کرزی درین گفت و گو از طالب دلخواه خود چنان تعریفی داد که تا امروز در عالم امکان اختراع نشده و هیچ مادری هم چنین نوع «طالب» را تا کنون نزاییده است... سخنانی واضح ترازاین وجود ندارد که جناب رییس جمهور، بیخی و پای پاک، خودش را به گونه عبث، فرش راه طالب و پاکستان ساخته و یک ملاعمر خیالی در ذهن دارد.»

تا جاییکه اینجانب (محمدعالم افتخار) به حافظه دارم و میتوانم منحیث شاهـد تاریخی تصریح نمایم؛ این سخنان جناب حامد کرزی فقط مقدارناچیزی به لحاظ کلمات؛ تفاوت دارد ولی ماهیتاً تکرار مکررهمان سخنانی است که حتا در سال ۲۰۰۱  برزبان آورده بود و من در رابطه به آن مقاله ای زیر فرنام «نه طالبی؛ نه تنظیمی؛ فقط حکومت ملی!» نگاشته و در جریده بداقبال و کوتاه عمر «طلوع افغانستان» انتشار داده بودم.

قید « فقط حکومت ملی! » اینجا به خاطری آمده بود که اساساً در آن لحظات ساختار حکومت در افغانستان مهندسی و تهداب گذاری میشد؛ چرا که اصلاً همه چیزمربوط به حکومت و اداره سابق در افغانستان توسط پاکستان و آی اس آی به دست عمال آنها تباه و برباد ساخته شده بود و منجمله نواز شریف؛ خویشتن را قهرمان نابود سازی اردوی افغانستان میدانست که در منطقه کم نظیر بود.

بنده شاید هم تصادفی؛ خواستی را مطرح میکردم که تعلق به اکثریت مطلق ظلم دیده و جورکشیده مردم افغانستان داشت که هم برتکیه این حکومت تازه به رهبران معلوم الحال معمم جهادی « نه!» میگفتند و هم بر ملاعمر تخنیک سوز و تلویزیون کش و ساینس ستیز و انسان دشمن و " طالبانیگری بربریتی" او!

ایشان حتا خواهان تعقیب عدلی و محاکمه گردن کلفتان جهادی و طالبی و نیزشماری از بدمعاشان خلقی و پرچمی بودند که به طور کاملاً علنی و آفتابی مرتکب جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت شده و فراتر از این؛ به مزدوری جنگی و جاسوسی برای پاکستان و ایران و شوروی و شیوخ عرب و امپریالیست های غربی مورد اتهام قرار داشتند.

البته که آنگاه برایم سخت بود بدانم که این حرف و حدیث جناب عبدالحامد خان؛ ناشی از تاکتیک و حتا مصلحت سیاسی نیست بلکه استراتیژی و فراتر از آن، عشق و آرمان جنون آمیزی میباشد که نه فقط موجب میشود آقا عاشق کور بر تمامی توحش مُغولوار دوران حاکمیت ملاعمر درین کشور بلازده؛ نظر و تامل و محاسبه کرده نتواند ،بلکه هکذا پس از آن؛ بربریت ۱۳ ساله مزید او و«سازمان»ش را علیه فرزندان و مردم هردم شهید افغانستان و علیه منافع و مصالح ناموسی ی این وطن که ارقام نجومی یافته است؛ هم با معیار های عقل و حساب متعارف انسان متوسط؛ سبک و سنگین ننماید.

و این مسبب همان تکاندهنده ترین نکته است که خبرنگارهندی در فرجام گفت و شنودش به رییس جمهور! ما تحویل داده است:  

ـ شاید این توقعات تان از حد زیاد باشد!

با در نظر داشت فضای دیپلوماتیک و اخلاقیات مسلط در نشست مطبوعاتی رییس جمهور افغانستان و این گزارشگر؛ پراندن همچو تکه ای توسط وی به روی آقای رییس جمهور؛ در نگاه اول بی لزوم و فضولانه می آید. البته که اومیتوانست؛ اندیشه پیداشده نزد خودش را به گونه پرسش دیگر؛ مطرح نماید و بدینوسیله دلایل و براهین پنهان این " توقعات از حد زیاد " را جویا شود. ولی او «سوال» نه، بلکه حُکم و آنهم حُکم نهایی؛ میکند!

به نظر من گزارشگرهندی تمامی دلایل و اسناد مثبته را برای این حُکم خویش دراختیار دارد. منجمله او میداند که ملا عمر و در ارتباط به او «آن عده طالبان افغانی که نه دشمنان افغانستان بوده و نه هم علیه هند و نه هم بر ضد زنده‌ گی صلح‌آمیز در افغانستان» باشند؛ جز درمغز بیمارعبدالحامد خان کرزی وجود ندارد. ملاعمر (منحیث یک ایدیولوژی متحجر ماقبل قرون وسطایی و منحیث یک برده گی به همین سطح ) و هرآنچه به او مربوط و منوط است؛ غیر از نام دیگر آی اس آی پاکستان و القاعده و دسته جات تحت قومانده و وابسته به ریموت کنترول ملیتاریست های پاکستانی ـ این مرکز تروریزم اسلام پناه جهانی ـ ؛ نبوده است و نتواند بود!

چنانکه ده ها نفر طالبی که مختصر " هوای دیگر" بر سر کرده اند؛ یا دردم سرشان را برباد داده اند و یا مکان شان؛ شکنجه گاه ها و زندانهای مخوف آی اس آی بوده است که "ملا برادر"؛ صرف یک نقطه نیرنگی آن است.

آخر؛ مگر کدام هندی ی اندکی خبیر؛ نمیداند که دهلی و سومنات و مجموع هند و سمرقند و بخارا و هرآنجا که باری زیر سُم ستوران تازی ها و دُمبکی هاشان یا واضح تر « خلافت اسلامی » لگد کوب شده است؛ جولانگاه « مشروع » و اعلام شده تاخت و تاز این موجودات فرانکشتاینی باز آفرینی شده از مُردگان اعصار توحش و بربریت عربی ـ پتانی ـ پنجابی ـ ازبکی ـ چیچینی ـ اویغوری... میباشد؟

منجمله آیا همین هندی ها؛ سیما و عقیده و توحش همین ملاعمر امیرالمؤمنین! را در فجایع تروریستی ممبای و دیگر مناطق کشور خود به سختی نیازموده اند و به همین خاطر نیز از روی به روی شدن با هر « افغان ـ نشنل » (خاصتاً پشتون)  تازه وارد و از آزمون نگذشته؛ در سرزمین خویش؛ به خود نمی لرزند!

در واقع؛ تراکم همین بدگمانی ها و حتا تجربیات ناشی از افکار و هیستری های ملاعمری؛ اخیراً ده ها میلیون هندی را ناگزیر کرده است که به حزب بهاراتا جنتا و رهبر آن ناراندرا مودی؛ پناه ببرند و ایشان را به امید تقویت امنیت دورو نزدیک خویش عمدتاً از ناحیه تروریزم ملاعمری و بن لادنی و پاکستانی؛  در هندوستان بزرگ به قدرت برسانند.

باید همه به یاد داشته باشند که این حزب و به ویژه ناراندرا مودی؛ کم ازکم در ضدیت با افراطیت تروریستی اسلامی شهرت و معروفیت جهانی دارد!

جناب الحامد الکرزی در چنین فضا و هوا و محیط و ماحولی است که در مقابل میدیای هند؛ به مغازله (چه بسا منافقانه!) با ملاعمر و « طالبانش » و در نتیجه به طواف دورِ « قلعه اسلام» خونریز و شقی و وقیح پاکستانی می پردازد!؟

با اینکه اعلیحضرتش با بیش از ۲۰ سفر خود به پاکستان و به مراتب بیش از ۲۰ مرتبه مهمانداری اش از صدراعظمان و جرنیلان پاکستانی و با بیش از ده ها بار نشست های سه جانبه با پاکستانی ها طی پادرمیانی انگلیس ها و ترک ها و امریکایی ها و ملل متحدی ها و ناتویی ها و حتا با اعلام عهد و قسم و قرآن مبنی بر اینکه طی شش ماه ؛ صلح با ملاعمر و طالبان و «سازمان»ش تأمین خواهد شد و بر علاوه با هزاران فحاشی و هتاکی علیه جامعه جهانی  و اداره اوباما و آیساف و ناتو به دفاع از جانیان طالبی و با رها کردن هزاران زندانی آنها و... و... هنوز نتوانسته است حتا یک اشاره مثبت و دلخواه را از سوی همان ملاعمر موهوم و مجهول الهویه به دست آوردږ آیا اینهمه به منزلهِ استفراغ کردن و حتا (با معذرت!) ریدن به روی انسانیت و انسانها نیست تا چه رسد به اهانت به شعور و فراست آنها!؟

آقای یونس رحمانی؛ یکی از اندیشمندان و صاحب نظران محترم افغانستانی که به وسیله انترنیت از آنسوی ابحار درمباحث تلویزیون طلوع نیوز سهم میگیرد؛ با اشاره به همین تبارز و تظاهر فوقِ مفتضح خجالتمآب عبدالحامدخان و گزارشگر نیوتایمز تی وی هندوستان   ارزیابی بسیار ژرف و جذابی کرد. موصوف فرمود:

ـ (نقل به معنی) حامد کرزی؛ از اینکه ۸ ـ ۱۰ سال متواتر عنصر « دست نشانده» خوانده شده عقده مند است و اینک با همچو حرافی ها میخواهټد وجهه خود را ترمیم نماید؛ از صحبت هایش در هند؛ کاملاً مشهود است که او از این ( پیخ زدن ها بر روی عالم و آدم و حقیقت و واقعیت)؛ لذت می برد!

بدینگونه؛ ما افغانهای سیه بخت که خیال میکنیم با رهبر و زعیم خود مقابل استیم؛ در واقع با یک سادیست و ماسوخیست و اسکزوفیرین... گرفتاریم که خود را پیهم به هر در و دیوار و آب و آتش ... میزند تا اندک؛ لذت ببرد و به بلایش؛ که اینهمه؛ چه مصایب و فلاکت هایی برای افغانستان و مردمان بدبخت آن فراهم آورده است و فراهم می آورد!

نمونه تمثیلی این وضع در ادبیات فولکولوریک ما که منجمله مولانای بلخی از آنها بسیار استفاده کرده و توانایی آنها را در ابراز مگو ها و غوامض؛ اثبات نموده است؛ همانا تمثال چپه به خر سوار شدن میباشد. یعنی اینکه اعلیحضرت حامد کرزی؛ به هدف مشهور ساختن خود به آزاده گی و نا « دست نشانده» بودن وشیربودن وعقاب بودن و چه و چه بودن؛ بدترین « تشهیر» برای خویشتن کمایی فرموده است و کمایی می فرماید. او؛ خر خود را سوار شده است اما چه بخواهی و چه نه؛ چپه سوار شده است!؛ شاید هم شعر بیدل را اشتباه متوجه شده است که:

اعتبار جهان؛ تشهیر است    معتبر؛ خرسوار را گویند!

درین رابطه روایت است که: دو انباق  به شدت رقیب و دشمن هم بودند و هیچ فرصتی را برای بدنام کردن همدیگر مضایقه نمیکردند.

قضا را یکی از آنان متهم به جرم بدی شد که حسب شریعت ملاعمر آنزمان  چپه به خر سیاه سوارش نموده دورادور بازارها و نقاط مزدحم چرخشش دادند تا اینکه دوره کامل شد و رسید نزدیک منزل خودِ شان.

آنگاه متوجه شد که انباقش نیز؛ در صف تماشاچیان ایستاده!

با برآشفتگی و چیغ و فریاد تمام؛ خطاب به او گفت:

ـ بر پدرکیت لعنت؛ اینه ازی هم؛ پُشتِ مه یک پرپره جور کو!

***

با ابراز تشکر از نکته سنجی روانشناسانه محترم یونس رحمانی؛ اجازه دهید یک شنیده متقن و معتبر خود را هم ثبت نمایم:

نزدیک به چهارسال قبل که آهنگ دهلی کرده بودم؛ به علت متوقف شدن فعالیت شرکت هوایی پامیر؛  شبانه روزی به کابل ماندم.

قسمت و آب و دانه مرا به منزل شخصیتی محترم کشانید که همپایه وزیربود و از زمان داود خان؛ چنین فرد عالیرتبه و با صلاحیت و متشبثی تشریف داشت.

این محترم؛ ضمن قصه های مهم چشمدید و سرگذشت خود، از خاطراتش با مرحوم عبدالاحد خان کرزی نیز گفت و منجمله حکایت کرد:

به سلسله بررسی ها و تفتیش ها... شبی هم در قندهارماندیم و به منزل مرحوم عبدالاحد خان کرزی رفتیم. حامد جان (کرزی) که پسر خوردی بود؛ چیز هایی به مهمانخانه آورد و بعد در گوشه ای به قطار مهمانها نشست. عبدالاحد خان که متوجه شد؛ به نرمی گفت:

ـ ځویه! ځه؛ مورته دی ورشه!

حامد جان با ناراحتی از جای برخاست و خارج شد. ما از این پیشامد خیلی متاثر شدیم و ناگزیر به خان گفتیم که با بچه پیشامد خوبی نکردی اینگونه؛ روحیات او خراب میشود!

خان؛ قاطعانه گفت:

ـ پسی مه گرځئ؛ دي لیونی؛ خدای راته راکړیده؛ یو څه پریژدم نو وبه گورئ چه ځنځیرونه شلوی!

***

با تأسف باید به اندیشمندانی مانند یونس رحمانی پیشنهاد کنیم که برای حامد کرزی شناسی؛ لزوماً لحظات جنینی، زایمان و کودکی (۷ ـ ۸  ساله گی) او را هم بایستی طبق اصول علمی معاصر مورد بررسی قرار دهند و برای سایران ـ اعم از اینکه هرکس باشدـ نیز همینطور!

چرا که دیگر؛ علماً قطعی است که روان هر فرد بشر تا حدود ۸۰ فیصد تا ۸ ساله گی ساخته میشود و تا ۹۵ درصد تا ۱۸ ساله گی؛ لذا تبارزات عقیدتی، کرداری و رفتاری افراد و شخصیت ها متناسب با همین سنجه ها، به بخش های عظیم ماتحت الشعوری مرتبط است که تا نوجوانی معمولاً به صورت های ماؤف و آسیب دیده، تشکل نموده است و به طور یک کُل؛ از تصرف خود شخص؛ بیرون میباشد!

منجمله برای همین است که طبق شریعت اسلام و سایر شرایع و ضوابط  نخستین شرطِ آنکس که منحیث حاکم و زمامدار گزینش یا انتصاب میشود؛ صحتمندی کامل (یا حد اکثر) جسمانی و روانی اوست.

در اسلام قرآنی و محمدی؛ حیوان دیوانه و مریض و معیوب حتا ؛ برای قربانی کردن (یعنی ذبح کردن و قصابی کردن و مانند غذا صرف کردن) روا نیست ولی اینکه  معیوب جسمانی و بیمار روانی هم اکنون نه تنها در افغانستان و پاکستان و سایر بلاد نامنهاد اسلامی؛ سلطان و امیرالمومنین است؛ مظهر کدام اسلام و کدام شریعت و کدام عقل و کدام تدبیر میباشد سوال کوچکی نیست!

این پرسش، تحقیق و تفحص و کنکاش و ریاضت عظیمی نیاز دارد تا حقیقتاً پاسخ یابد ولی به ساده گی جوابی جز این ندارد که مانند حکیم سنایی فریاد برآوریم:

مسلمانان، مسلمانان! مسلمانی؟ مسلمانی؟

ازین آیین بی‌دینان؛ پشیمانی! پشیمانی!

مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی

دریغا کو مسلمانی؛ دریغا کو مسلمانی؟؟

فرو؛ شد آفتاب دین؛ برآمد؛ روز بی‌دینان؛

کجا شد درد بودردا و آن اسلام سلمانی؟...

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۲۰۶