هنوز معلوم نیست که رفتن اسد برآمده از کناره گرفتن و عقب نشینی ارتش بود یا این عقب نشینی خود حاصل یک تفاهم. ولی نحوه رفتن اسد بر روی گرایش های آینده سوریه تاثیر معین و جدی خواهد داشت. کناره گیری اسد به شکلی انجام شد که احتمال لیبیا یا عراق شدن سوریه را کاهش داد (نه اینکه منتفی کرده باشد).
سوریه نه بدون حکومت شد، مانند لیبیا و نه اشغال کامل مانند عراق. این نشان می دهد که هم دیپلوماسی روسیه و ایران از یکسو، و هم اسد و ارتش سوریه و طیفی از مخالفان آن، از سوی دیگر، در شرایط قرار گرفتن دربرابر عمل انجام شده، سطح بالاتری از پختگی را از خود نشان دادند. بویژه اینکه شرایط کنونی با شرایط سال ۲۰۱۳ ترسایی که داعش یعنی دولت اسلامی عراق و شام قصد تصرف سوریه را داشت تفاوت اساسی دارد. ما اکنون با یک نیروی سوری روبرو هستیم و نه نیرویی که بنام سوریه و عراق قصد جذب ارتش صدام حسین و سپس حمله به ایران را داشت.
وضع اکنون درسوریه به شکلی است که راه آینده مترقی در آن بطور کلی مسدود نیست. سوریه همچنان دو آینده می تواند داشته باشد : یا حکومتی در آنجا برقرار شود که بخواهد و بتواند وحدت و حاکمیت ملی آن کشور را حفظ و تحکیم کند ، یا حکومتهای ضعیف و پراکنده که نتوانند یا نخواهند این حاکمیت ملی را تامین کنند. نحوه تنظیم سقوط بشار اسد بیشتر نشاندهنده نوعی تفاهم داخلی یا جهانی (یعنی متحدان سوریه) بر سر راه اول است، ولی پیامدهای این سقوط درها را برای راه دوم می تواند بیشتر باز کند.
اتفاقی که اکنون افتاده این است که نیروهای تحریر الشام یعنی بخش سوری و عربی مخالفان اسد امکان یافتند بدون مقاومت و خونریزی پایتخت را تصرف کنند. این دو پیامد دارد: اول اینکه تحریرالشام بدون نیاز به پشتیبانی و وابستگی ترکیه یا امریکا توانست قدرت را در سوریه بدست گیرد و این زمینه یی استقلال و تقابل آینده آن با امریکا و ترکیه و اسراییل را برای تامین وحدت سوریه می تواند تا حدودی فراهم کند. دوم اینکه امکان یک وحدت یا ادغام نیروهای مسلح مخالف سوری با ارتش و در ارتش سوریه را بوجود آورد که در اینصورت می تواند قدرت این ارتش را بارها بیش از گذشته کند. یکی از دلایلی که اسراییل شروع به حمله نظامی و بمباران سوریه کرده ناشی از نگرانی از چنین آینده ایست. اقدامی که تضادها در صفوف اسلامگرایان سوری میان خود و با اسراییل را بیشتر می کند.
از سوی دیگر نخستین اقدامات و فرامین دولت جدید نیز ظن یک تفاهم را تقویت می کند. ابقا نخست وزیر سوریه در مقام خود، تاکید بر آزادی همه ادیان، از جمله شیعیان و مسیحیان، تاکید بر احترام به پوشش زنان و اجباری نبودن حجاب، حتا تکذیب وجود زندان های مخوف و مخفی در سوریه و ... نشان می دهد که از یک طرف حاکمان جدید به حکومت کردن بر سوریه می اندیشند و نه ویران کردن آن، و از طرف دیگر بدنبال جذب هوادران دولت اسد یعنی بخش وسیعی از مردم سوریه به بهای از دست دادن افراطی ترین هواداران مذهبی خود هستند، و حتا شاید به همکاری با شخص بشار اسد نیز می اندیشند.
از سوی دیگر امریکا و اروپا اعلام کرده اند که جبهه النصره یا تحریر الشام را همچنان یک گروه تروریستی می دانند. معنای این سخن آن است که اگر جولانی رهبر این گروه تسلیم خواست های امریکا نشود و حاضر به پذیرش منافع امریکا و تجزیه و غارت نفت سوریه نشود حکومت او را تروریستی اعلام خواهند کرد و حتا جان خودش هم در خطر خواهد بود.
بنابراین، هر نیرویی با هر عنوان و ایدیولوژی که بخواهد در سوریه حاکمیت ملی آن کشور را برقرار کند با مقابله و مخالفت غرب مواجه خواهد شد و اگر الجولانی همین مسیر را ادامه دهد از نظر امریکا و غرب و ترکیه جایی در آینده سوریه، و هیچ راهی نخواهد داشت که برای حفظ خود و حاکمیت ملی خود به ایران و روسیه متکی شود، یعنی کشورهایی که هم در وحدت ملی سوریه منافع دارند، هم می خواهند و هم می توانند به سوریه کمک کنند. در غیراینصورت باید منتظر هرج و مرج و لیبیایی شدن سوریه باشیم.
همه اینها نشان می دهد که منطق سیاست خارجی حکومت هر کشور عمدتا از تاریخ و ژیوپولیتیک آن کشور ناشی می شود و نه صرف ایدیولوژی و سمتگیری رهبران آن. آنان که این را نفهمند مانند یلتسین و گورباچف کشور خود را بباد می دهند. اینان نفهمیدند که امریکا و غرب و ناتو با کشور اتحاد شوروی و روسیه مخالف است و نه فقط با ایدیولوژی کمونیزم. با کمونیزم از این جهت مخالف است که این کشور را که از نظر آنان بزرگ است و باید تجزیه شود، حفظ و متحد کرده است. به همین دلیل پس از دو دهه ویرانی، رهبران روسیه و پوتین بتدریج بازگشتند به همان منطق اتحاد شوروی. بازگشتند به تجدید دوستی با کشورهای آسیایی و افریقایی و متحدین سابق خود و ایستاده گی در برابر غرب.
همین وضع اکنون در مقابل سوریه قراردارد. اگر سوریه بخواهد یک کشور مستقل و دارای حاکمیت باشد هیچ راهی ندارد که در برابر امریکا، اسراییل و ترکیه که خواهان تضعیف و تجزیه آن هستند با روسیه و ایران و چین و کشورهای نظیر که در برابر سلطه غرب ایستاده اند همکاری کند و متحد شود. به این ترتیب فرق نمی کند که رهبر سوریه بشار اسد باشد یا الجولانی، لاییک باشد یا اسلامگرا.
همین وضع درباره خود ایران نیز عینا وجود دارد. هر نیرویی که در ایران سر کار باشد و بخواهد ایران را حفظ و یکپارچه نگه دارد، در وضعیت کنونی راهی ندارد جز برقراری نزدیکترین اتحاد با روسیه و چین. ربطی به این ندارد که حکومت اسلامی باشد، یا لاییک یا سلطنتی یا جمهوری یا سوسیالیستی. برخی در ایران همانطور که وضعیت و مسایل روسیه و سوریه را نفهمیدند، مسایل ایران را هم نفهمیدند و نمی فهمند. امریکا و اروپا ایران را یک کشور بزرگ و قوی می دانند که باید تجزیه و کوچک شود. هرکوششی برای ایجاد اتحاد با تکیه به غرب همانقدر کوته بینانه است که فکر کنیم امریکا حاضر است به اسد یا الجولانی یا هر رهبر مذهبی یا لاییک سوریه برای برقراری حاکمیت ملی در آن کشور کمک کند.
حوادث آینده سوریه چشم خیلی ها را هم در سوریه و ایران باز خواهد کرد، ولی نه آنها که در ندیدن واقعیت منافع دارند. همآنها که به مساله رابطه با غرب از زاویه خود و خانواده خود و حساب های بانکی و توهماتشان نگاه می کنند نه از زاویه واقعیت و منافع عموم مردم ایران. / راه توده
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۴ـ ۱۱۱۲
Copyright ©bamdaad 2024