چرا پاکستان استقرار مجدد امارت اسلامى طالبان را نميخواهد ؟

 

 میرعبدالواحد سادات

 کسانيکه مسايل افغانستان را بدقت تعقيب مينمايند ، بايد دريافته باشند که :

ديگر استقرار مجدد طالبان در وجود امارت اسلامى در سر خط کار دولت پاکستان قرار ندارد !

البته طرح اين تحليل خلاف تصورعام به مفهوم آن نيست که پاکستان ازنقش و سهم بزرگ طالبان در آینده افغانستان صرفنظر نموده باشد . من اين تحليل را با اين پرسش ها مطرح مينمايم که : پاکستان بکدام قيمت و دريافت چه امتياز بر عمده ترين خواست ايديولوژيک طالبان و آرزوى استقرار مجدد امارت شان ، پا ميگذارد؟

هميشه بايد بياد داشته باشيم که : پاکستان بر خلاف تصورعام در بين افغانان ، با وجوديکه مخلوق استعمار و يک کشور تصنعى است توانسته درتمام اين مدت از منافع ملى خود تعريف دقيق داشته و با وجود چهار بار کودتا نظامى ، تجزيه ، جنگ ها با هندوستان و تجاوز و جنگ اعلام نا شده بر افغانستان دراين چهل و پنج سال اخير ، تمام زمامداران اعم از ملکى و نظامى و سياستمداران مربوط هر قوم و تبار ، در چوکات همان تعريف منافع ملى عمل کرده اند . پاکستان يک بازيگر مقتدر با تعريف دقيق از منافع ملى خود در مسايل افغانستان است که با استخبارات قوى و دستگاه نيرومند ديپلوماسى و کدرهاى اکاديميک و متخصص با فراست انگريزى در مجموع اين حدود نيم قرن هميشه توانسته با واقعگرايى سياسى از منافع ملى آنکشور دفاع نمايد . بدينرو بايد : منتظر نيرنگ جديد از زرادخانه سوپر شيطانى پاکستان باشيم.

دسيسه جديد چه خواهد بود ؟

بدون شک هر پلان بر محور منافع ملى آنکشور بخاطر حد اکثر سلطه و سيطره بر افغانستان تدوين گرديده است . بايد اعتراف نماييم که پاکستان دراين چهل و پنج ساله تداوم جنگ اعلام ناشده انکشور در افغانستان ، بر تنظيم ها ، گروه ها و اشخاص زياد سرمايه گذارى نموده است. دراين دو سال آغاز سريال صلح ما شاهد بوديم که کم نيستند اقاياني که حاضر اند بنفع پاکستان بر مصالح علياى افغانستان پا بگذارند ، که جلسه يک سال قبل جلابان سياسى کشور ما در مسکو و اسلام آباد ثبوت آن است . اکنون که پاکستان در تبانى با اداره آقاى ترامپ قراردارد ، با کمال ظرافت و بحيث دايه مهربانتر از مادر در نقش کمک کننده « صلح » و با کتمان حقايق آفتابى ميخواهد ، به ناصح و مصلح تغیير قيافه داده و با حرافی و چرب زبانی عمران خان و وزیر خارجه آن به اغوا گری میپردازند . بدينرو ساده ترين فورمول که به مذاق عجله دستگاه ترامپ برابر و باعث تضعيف افغانستان ميگردد : همانا طرح حکومت موقت عمران خان است که ده ها جلاب سياسى از افغانستان کانديد آن است و ميتواند بشکل مطلوب درآينده زيادترين سيطره پاکستان را به اشتراک پررنگ طالبان ، تنظيم هاى جهادى و جلابان سياسى در حکومت موقت تامين و جنگ نيابتى را به صلح نيابتى تبديل نمايد . پاکستان با اين تيرکه کمر افغانستان را خواهد شکست ، چندين هدف را همزمان بدست ميآورد . تحقق چنین فورمول « صلح » زير نام حکومت موقت که با اشتراک زورگویان تنظیمی که در واقع عوامل نفوذ و جنگ های نیابتی بازیگران منطقه وی اند و طالبان که بعد از قرارداد قطر و مندرجات بخش مخفی آن در موقف « بلک واتر » قرار دارند ، نتیجه جز تداوم جنگ های نیابتی و تقسیم افغانستان بساحات نفوذ ندارد. عمل ملاک صداقت است: اگر جنرالان پاکستان که حکومت ملکی را سوق و اداره مینمایند ، بنابر عوامل مجبره ، چنانچه میگویند ، صلح و ثبات افغانستان بنفع شان است ، باید به افغانستان بحیث کشور قربانی تجاوز و جنگ اعلام ناشده شان راه منافع متقابل را پیش گیرند که قبل از در اقدامات آتی معنا پیدا مینماید :

-  همکاری عملی و نه اعلامی بخاطر آتش بس سرتاسری و دایمی،

-  روابط متقابل دولتین بمثابه دو عضو متساوی الحقوق سازمان ملل متحد،

- قطع کمک به نظامی ، لوژیستیکی به طالبان و برچیدن مراکز شان در پاکستان،

ـ  عدم استفاده از تروريزم بحيث ابزار دستيابى به اهداف سياست خارجى،

ـ  کمک به صلح واقعی و ثبات درافغانستان دراین حالت جانب افغانستان منافع مشروع پاکستان را احترام و با ديد اقتصاد محور به تنظيم مناسبات دو کشور اقدامات مبتنى بر جيوپولوتيزم اقتصاد محور قرن بيست و يک اقدامات مقتضى را مرعى نمايد .

راه مقابله با پاکستان

 صلح و ثبات و دولت مقتدر است که بتواند از منافع ملى و مصالح علياى کشور دفاع نمايد . اما متاسفانه پاشنه اشيل افغانستان فقدان دولت مقتدر ملى قانون محورى عدالت گستر است و اين فقدان و حاکميت فساد و موجوديت فساد سالاران باعث گرديده که فکر کلان ملى شکل نگيرد و منافع و مصالح علياى افغانستان فداى ديد تنگ نظرانه مذهبى ، ايديولوژيک ، شیونيزم عظمت طلبانه و سکتاريزم گردد و منافع بيشتر ازسى میليون شهروند افغان درگرو اقليت منفور تاجران دين ، دکانداران قوم ، تيکه داران « جهاد » قربان گردد و صلح دايمى که آرمان تاريخى مردم مظلوم و تشنه به صلح است بيک سراب مبدل گردد . تجربه تاريخى مبين اين واقعيت است که در موجوديت ثبات و دولت مقتدر در افغانستان ( ١٩٤٧ م تا ١٩٧٣ م )، پاکستان راه انقراض را پيموده و طى سالهاى شروع جنگ اعلام ناشده و تجاوز بر افغانستان ( نخستين جمهوريت و زمان محمد داود فقيد ) تا زمانيکه نظام دولتى درکشورمستقر بود ( ١٩٩٢ م ) ، جنرالان پاکستانى در ايجاد عمق استراتيژيک خود در کشور ما ناکام ماندند و حتا اوج تجاوز شان در جنگ معروف جلال آباد با شکست ننگين انجاميد . اکنون که افغانستان بعد یک دهه انارشی تنظیمی و استبداد قرون وسطایی طالبان ( تسلط مستقیم پاکستان ) کشورما دراین دو دهه با تمام سنگ اندازی های انکشور وعمالش ، بالاخره صاحب قوای مسلح و نظام دولتی گردیده ( البته با کاستی های فراوان ) ، پاکستان بخاطر سقوط آن به دسایس الحیل متوسل میگردد. البته قطع خونريزى ، افغان کشى و دستيابى به صلح واقعى که خواست اساسى مردم و شرط بقاى کشور است بايد از طريق مذاکرات مستقيم و بلاقيد وشرط دو طرف اصلى جنگ طالبان و دولت افغانستان بخاطر صلح مشروط در يک مکانيزم عملى اشتراک طالبان در پروسه سياسى و بحث قدرت بدور ارزش هاى متعالى استقلال ، حاکميت ملى ، تماميت ملى و اصل تجزيه ناپذيرى ، که زمينه اعمال حق حاکميت ملى را متعلق بمردم است ميسر و حاکميت قانون را که آزادى ها و حقوق اساسى شهروندان را تضمين مي نمايد ، ممکن خواهد گرديد ، هشدار و هوشدار : که دو باره همان سقوط هولناک دهه نود بر ما تحمیل نگردد . البته مردم آزاده و غيور افغانستان و نيروهاى سياسى متعهد به مصالح علياى کشور بايد با تعقل و تجسر متوجه خطرات خانمانسوز پلان دشمنان تاریخی کشور باشند و با چنگ زدن به مصالح علیای افغانستان از مکانيزم عملی گذار به صلح پايدار و اعمال حق حاکمیت ملی که بطور انحصاری متعلق بمردم می باشد و استقرار حاکمیت قانون که ستون فقرات دولت مقتدرملی و چتر بزرگ ملی برای احقاق حقوق و آزادی‌های شهروندان متساوی الحقوق کشور است ، دفاع نمایند . و حرف آخر اینکه:

بیاد باید داشت که افزون بر سایر مصایب ، ما به فقدان نیروهای سیاسی اپوزیسیون مدنی و منوران با تفکر کلان ملى و انتقاد سالم نیز مواجه هستیم.

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۲۰ـ ۱۵۱۰

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020