جایگاه مردم در مذاکرات بینالافغانی کجا است؟
مریم بریالی تحلیل گر مسایل سیاسی
صلح افغانستان روند طولانی و دشوار بوده است. از آغاز غیررسمی این روند در خلال سالهای ۱۳۸۶/۱۳۸۷ خورشیدی تا اکنون، مباحث متعدد و نقد ونظرهای زیادی درباره آن مطرح شده است. با وجود بن بست های فراوان، تلاش های زیاد و مستمری برای اعتماد سازی میان دولت افغانستان، گروه طالبان و ایالات متحده امریکا انجام پذیرفت که سرانجام این تلاشها در ماه دلو ۱۳۹۷ میان امریکا و گروه طالبان به یک توافق نامه منتهی شد، توافق نامهای که ثمره خوبی برای ایالات متحده در افغانستان داشت اما دولت افغانستان را درحاشیه قرار داد.
پس از توافق نامه دوحه میان طالبان و امریکا، دولت افغانستان تلاش کرده است که موضع قدرت مندتری در روند صلح به دست آورد، چرا که تسلط اش را در این روند از دست داده بود. از طرفی دیگر، به دلیل این که طالبان اعتماد به خودشان را نزد شرکای منطقه ای و بین المللی تثبیت کردهاند و وارد بحثی پایاپای با امریکا شدند، توانستند اعتبارشان را در روند صلح افزایش دهند.
با اجرای ماده های توافق شده میان امریکا و گروه طالبان، در این میان دولت افغانستان با ایجاد تاخیر در روند رهایی زندانیان گروه طالبان، راه اندازی کارزاری بی سابقه برای تبلیغات علیه این گروه (بسیار ناوقت) و با احیای ملی گرایی (ناسیونالیسم) کهنه برای نمایش قدرت و کم رنگ کردن کاستیها و فسادهای سیستماتیک، توانست دوباره خودش را در خلال همه گیری ویروس کرونا مطرح کند و در روند صلح تسلط به دست آورد. بدون شک، رییس جمهور غنی و مشاوران نزدیک او از تمامی ابزار در دسترس استفاده می کنند تا در این برهه حساس و حیاتی با طالبان از موضع قدرت وارد گفت وگو شوند.
هر چند، با وجود تمامی مانورهای استراتیژیک برای داشتن دست بالاتر در مذاکرات بینالافغانی، مشکل اصلی همچنان پابرجا است. با وجود این که اقدام اخیر رییس جمهور غنی در خصوص تشکیل لویهجرگه برای تعیین سرنوشت ۴۰۰ زندانی گروه طالبان که به جرم های سنگین محکوم شده بودند، گام مثبتی در راستای مذاکرات بینالافغانی صلح است، اما لویه جرگه ساختاری است که عمدتاً از افراد اثرگذار و طبقه بالایی جامعه تشکیل شده که معیار انتخاب آنها خدمت به جامعه یا میزان شایسته گی نبوده است. آنها به دلیل سوابق خانواده گی، روابط سیاسی و ثروت انتخاب شده اند. بنا بر این، با وجود اینکه برگزاری لویه جرگه برای جمع کردن بخشی از جامعه افغانستان ابزارخوبی است، اما برای ایجاد یک بستر متقابل برای افرادی که در طبقه پایین جامعه قرار دارند و تقریباً ۹۰ درصد جامعه را تشکیل می دهند و کماکان جز اقشار آسیب پذیر هستند، به ویژه درعصر و زمان حاضر، راهبرد سیاسی مناسب و کافی نیست و نیاز به ایجاد مکانیزم های فراگیر دارد .
این استدلال در خصوص احزاب سیاسی که مدعی نماینده گی از جامعه عوام افغانستان هستند نیز صدق می کند. نماینده گی سیاسی در افغانستان روی هویت قومی، و نه بالای طبقه بندی اجتماعی-سیاسی یا به صورت ایدهآل، از ترکیب هر دو سازماندهی شده است. در عین حال، احزاب سیاسی شکل میراثی و خانوادهگی به خودشان گرفته اند. بنا بر این عمدتاً نخبه گان هر قوم و یا اشخاص ثروتمند فرصت بیان دیدگاه ها و جایگاه شان در سوالات بنیادی صلح را دارند. نمونه بارز این گفته، حضور فرزندان جوان و کم تجربه عبدالرشید دوستم و عطا محمد نور به عنوان عضو تیم مذاکره کننده افغانستان در مذاکرات بینالافغانی است. اگرچه هر دوی این چهرههای سیاسی مدعی نماینده گی از اقوام ازبیک و تاجیک ها در شمال هستند، اما مشخص نیست که چه معیاری برای شایسته بودن فرزندان آن ها برای نماینده گی از دولت افغانستان و یا قومیت خودشان وجود دارد، جز روابط سیاسی و میراثهای خانوادهگی.
از نظرعددی، نه دولت افغانستان و نه گروه طالبان، هیچ یک گروه بزرگی از مردم افغانستان را نمایندهگی نمی کنند. گروه طالبان هیچ مکانیزمی برای رای گیری در ساختارش ندارد. از طرف دیگر دولت افغانستان در انتخابات گذشته ریاست جمهوری توانست تنها ۲.۲ میلیون نفر از مجموع ۹.۶ میلیون راجستر شده را از جمعیت ۳۵ میلیونی این کشور بسیج به رأی دهی کند. این حفره، تودهی انبوهی از مردم را از دولت جدا ساخته و هیچ نمایندهای برای این توده در روندی که سرنوشت و آینده آن ها را شکل می دهد، تعیین نکرده است.
نبود توجه و تلاش میان نخبه گان سیاسی در کابل، نماینده گان امریکا و گروه طالبان برای تعیین مکانیزم های فراگیر درباره دیدگاه و موقف جامعه عوام افغانستان پیرامون سوالات بنیادین مانند نظام سیاسی و یا افزایش، کاهش یا تداوم نقش فعال زنان در عرصه های سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی، گواه تبعیض بزرگ در افغانستان است. این طرز تفکر به امری رایج در سیاست این کشور بدل شده است، طوری که گویا نخبه گان سیاسی بهتر از مردم می دانند چه چیزی به نفع مردم عام است. نماینده گان امریکا نیز در حمایت از این رفتار همدست بودهاند.
علاوه بر این، نباید فراموش کرد که در هنگام دشوار، نخبه گان سیاسی از حقیقت های جامعه عوام منفصل هستند. این درحالی است که آن ها امکانات ترک کشور، در شرایطی که به نفع خودشان و یا خانواده شان نیست، خواه با تابعیت دوگانه و یا با داشتن ارتباطات لازم برای ترک افغانستان، را دارند. در این میان، مردم عوام افغانستان باقی مانده و مجبور به مطابق شدن با شرایطی هستند که هیچ نقشی در پدید آمدن آن نداشته اند.
همزمان با فروکش بحران همه گیری ویروس کرونا در افغانستان و بازگشت شرایط زنده گی مردم به حالت «عادی» پرسیدن این سوال که مردم چه نوع صلح می خواهند و این صلح به چه شکلی باید باشد حیاتی است. افغانها، از دهقان تا معلم و تکسی ران، مردمی هستند که به شکل خاص نسبت به رویدادهای سیاسی آگاه هستند. آن ها در سرزمینی زنده گی کردهاند که از دیرباز تا اکنون بازیهای بزرگ سیاسی در ذهن جمعی شان نشانی و اثرگذاشته است. استفاده نکردن از مردم و جایگاه مشروعیت بخش آنها برای تحکیم صلح در افغانستان می تواند شکستی برای تمامی شرکای روند صلح در این کشور باشد. صلح بدون نقش مردم نمیتواند یک صلح پایدار و فراگیر باشد./۸صبح
بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۲۹۰۸
مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020