دیدگاه دیگران :

گفت و گوی ویژه  با کمال اوکویان، رهبرچپ ترکیه درباره رخدادهای جهان

 

قتل جنایتکارانه یک سیاهپوست امریکایی به دست یک افسر پولیس در مینیاپولیس در هفته گذشته موجب واکنش عظیم، نه فقط در ایالات متحده امریکا، بلکه در سراسر جهان شده است. ایالات متحده امریکا اکنون یکی از بزرگ ‌ترین شورش‌های مردمی را در تاریخ معاصر خود تجربه می ‌کند.

از سوی دیگر، این روزها، جنبش‌های مترقی در ترکیه هفتمین سالگرد مقاومت  « پارک گزی»، یکی از بزرگ ‌ترین خیزش‌های مردم ترکیه علیه حزب حاکم عدالت و توسعه (AKP)  و سیاست‌های ضد محیط زیستی، ضد کارگری و ضد مردمی آن را گرامی می ‌دارند.

دربررسی آن‌ چه درایالات متحده امریکا می ‌گذرد، بخش بین‌الملل چپ  با کمال اوکویان، رهبر حزب کمونیست ترکیه پیرامون شباهت‌ ها و تفاوت‌ های موجود بین شورش ‌ها در ایالات متحده امریکا و شورش پارک گزی در جون ۲۰۱۳ ترسایی در ترکیه مصاحبه کرد.

                                                  ***

پرسش : در ایالات متحده امریکا چه می ‌گذرد و چرا اعتراضات اخیر اینقدر رشد کرده اند؟

ما این پرسش را مطرح می ‌کنیم، زیرا وجود نژادپرستی علیه سیاهان امریکایی از زمان بنیان‌ گذاری این کشور آشکار بوده است. لذا، قتل جارج فلوید به دست افسر پولیس که موجب شورش‌های اخیر شد، نخستین مورد این خصومت نبود. آشکار است که او جنایتکارانه به قتل رسید، اما آیا این توضیح برای درک واکنشی به این گسترده گی کافی است؟
کمال اوکویان : همان ‌طورکه گفتید، قتل جارج فلوید نخستین مورد خشونت پولیس علیه مردم سیاهپوست در ایالات متحده امریکا نیست. ارقام مرگ ناشی از خشونت پولیس به طور باور نکردنی بالا است . در سه سال گذشته۶۹۰ سیاهپوست امریکایی به دست پولیس کشته شده اند. اما لازم است ما برای درک داستان واقعی در پشت خشونت، به ارقام دیگری اشاره کنیم. در ایالات متحده امریکا، پولیس فقط سیاهپوستان را نمی ‌کشند. به علاوه، اگر ما فقط ارقام و داده‌ های آماری را در نظر بگیریم، تعداد سفید پوستانی که از سال ۲۰۱۵ در نتیجه خشونت پولیس کشته شده اند تقریباً دو برابر بیش ‌تر از تعداد سیاهپوستانی است که به دست پولیس کشته شده اند. بله، طی پنج سال گذشته، ۲۳۸۵ سفید‌ پوست به دست پولیس کشته شده اند.

سفید‌ها، سیاهان، لاتین‌ها… در واقع، همه امریکایی ‌ها از هر گروه قومی هدف نیروهای انتظامی ایالات متحده امریکا قرار می‌ گیرند.

بله، ارقام یا آمار به تنهایی ممکن است برای درک وضعیت در اینجا کافی نباشند. اگر اشتباه نکنم نسبت سیاهان در سراسر کشور زیر ۱۵ درصد است  ( طبق آخرین سرشماری در جون ۲۰۱۶ ترسایی سیاهان ۱۲٫۶ درصد، مکزیکی و آمریکای لاتین تبارها ۱۷٫۸ درصد، و سفیدها ۶۱٫۳ درصد جمعیت را تشکیل می ‌دهند) . بنابراین، با در نظر گرفتن نسبیت در تحلیل، روشن می ‌شود که سیاه پوستان در ایالات متحده امریکا بیش ‌ترهدف خشونت پولیس قرار می‌ گیرند.

به سخن دیگر: خشونت پولیس علیه سیاه پوستان امریکایی تقریباً سه برابر بیش ‌تر از خشونت پولیس علیه سفید‌ پوستان است.

به طور خلاصه، سلطه نژاد پرستی آشکار، غیرپنهان و نفرت ‌انگیز در نظام سرمایه ‌داری ایالات متحده امریکا واقعیتی است که داده‌ها آن‌ را نشان می‌ دهند. بدون تردید، این تبعیض نژادی ادامه یک دوران طولانی است که سیاهان در آن حتا پس از الغای برده ‌داری به مثابه شهروندان درجه دوم زنده گی کرده اند. ممکن است برابری حقوقی به دست آمده باشد، اما نباید از یاد برد که نظام اجتماعی در ایالات متحده امریکا برای بقا باید نژادپرستی را حفظ کند.

پس ازهمه این ‌ها، اکنون لازم است به چیزی که کم ‌تر از آن صحبت می ‌شود، اشاره شود. همان‌ طور که گفتم، خشونت پولیس در ایالات متحده امریکا نه تنها آفریقایی‌ تبارها و آمریکای لاتین تبارها، بلکه همه شهروندان را هدف قرار می‌ دهد. اما، ما در اینجا با گفتن « همه شهروندان»  یک اشتباه بزرگ مرتکب می ‌شویم، زیرا خشونت پولیس، نه فقط در ایالات متحده امریکا، بلکه در سراسر جهان فقرا را هدف قرار می ‌دهد. سیاهان ثروتمندی وجود دارند که در ایالات متحده امریکا یا درکشورهای دیگری مانند بریتانیا و فرانسه به طبقه سرمایه ‌دار تعلق دارند. با این وجود، پولیس به مثابه ابزار ايدیولوژیک طبقه حاکم نمی‌ تواند به آن‌ ها حمله کند. بنابراین، چیزی که باید بر آن تأکید نمود این است که خشونت دولتی درکشورهای سرمایه‌ داری عمدتاً علیه فقرا است و بر آن بخش از فقرا که از کم ‌ترین حفاظت برخوردارند، تمرکز می‌ نماید.

پس، موضوع اصلی در این‌ جا طبقاتی است نه نژادپرستی.

در روزهای اخیر، خشونت پولیس وسیعاً مورد بحث قرار گرفته است، و این بحث‌ها عمدتاً بر پایه نژاد ‌پرستی قرار دارند. برخی بحث‌ ها به این اشاره می‌ کنند که کار پولیس تاریخاً به طورعمده به دیگر گروه‌ های قومی در ایالات متحده امریکا واگذار شده است. این معروف است که ایرلندی‌های پروتستان پس از مهاجرت‌ شان (به ایالات متحده امریکا )  چنین ماموریتی داشتند. اما ممکن است رد پا‌های قومی را در موسسات اساسی سازمان دولت در تقریباً همه کشورها دید. به عنوان مثال، قزاق‌ها در روسیه و در قفقاز در تاریخ ترکیه نیروهای اساسی در مفهوم «امنیت» بوده اند. اما، این ‌را نباید از یاد برد که در ایالات متحده امریکا پولیس‌های سیاهپوست وجود دارند. دقیق ‌تر گفته باشیم، مأمورین انتظامی سیاهپوست یا افسران پولیس دارای پیشینه ‌های قومی دیگر وجود دارند، که دچار تبعيض‌ های نژادی هستند و درگیر خشونت علیه فقرا در ایالات متحده امریکا می ‌شوند.

بله، نژادپرستی وجود دارد، و وحشتناک است. اما منبع خشونت پولیس در سگ ‌های نگهبانی است که از نظام سرمایه ‌داری حفاظت می ‌نمایند، و همان نظم اجتماعی به کسانی که از نظم ( سرمایه ‌داری)  رنج می‌ برند به مثابه ««شرور» برخورد می ‌کند.

در این نقطه، یک ادعای دیگر مطرح می‌ شود. برخی‌ها می ‌گویند سیاهپوستان بیش ‌تر مرتکب جرم می ‌شوند. اولاً، بدون تردید، در این ادعا پیشداوری‌ های نژادی وجود دارد. موضوع سیاهان نیستند، موضوع این است که با فقیرتر شدن جامعه، نرخ جرم طبیعتاً افزایش می‌ یابد. بدون در نظر گرفتن این ‌که در واقعیت جرم چه هست و چه نیست، ما دربارۀ جامعه‌ ای صحبت می‌ کنیم که در آن بیش از ۴۰ میلیون نفر درعرض فقط سه ماه به علت همه ‌گیری کووید ـ ۱۹ بیکار شده اند.

سرقت، آدم‌ ریایی، جیب ‌بری، جعل اسناد … بله، این جرايم یک فاکت هستند. اما، طبقه سرمایه‌ دار حاکم چگونه می ‌تواند از مردم محرومِ از مسکن، اشتغال، تامین اجتماعی، دسترسی به غذا، آموزش، انتظار یک اخلاقیات پیشرفته را داشته باشد؟ به علاوه، هیچ‌ کس احمق نیست. همه می‌ دانند که اربابان نظام سرمایه‌ داری در سراسر جهان بهترین سرقت‌ ها، آدم‌ ربایی‌ها، کلاه برداری‌ ها و جعل اسناد را مرتکب می‌ شوند. طبقه سرمایه ‌دار ثابت کرده است، همان‌ طور که مارکس در آثار خود نوشت، یک سارق جهانی است. آن افسر پولیس بی ‌رحم می‌ تواند با اتوریته منحوسی که در پشت اوست، یک مرد سیاهپوست را با زانوی خود خفه کند، اما این کل موضوع است. او چیزی نیست مگر یک افسر پولیس رقت ‌انگیزی که به منافع یکی از شریرترین، درنده‌ خو ترین و میلیتاریست‌ ترین حکومت‌ها در جهان خدمت می‌ کند.

جرم مفهومی نسبی است. شما آن‌ را از نقطه نظر عدالت و مجموعه قوانینی که به وسیله یک ‌سری مقررات و معیارهای تعیین ‌شده از سوی دولت ‌ها و نهادهای بین ‌المللی تحت سلطه طبقه سرمایه ‌دار در جهان معاصر تحمیل شده است، تعریف می‌ کنید. شما به مردم گرسنگی می ‌دهید، آن‌ ها را ضعیف و به زانو افتاده رها می ‌کنید، و سپس می‌ پرسید «چرا آن‌ها در شورش مغازه‌ها را غارت می‌کنند؟»

بدون تردید، راه‌ حل، مبارزه سازمان ‌یافته و سیاسی طبقه کارگر بود، اما این مبارزه هنوز در بسیاری از کشورها بزرگ ‌ترین جرم قلمداد می‌ شود. ما از کتاب‌ های تاریخ می ‌دانیم طبقه سرمایه‌ دار ایالات متحده امریکا چگونه طی دهه‌ها بسیار تلاش کرد پیوندهای بین خشم مردم سیاهپوست و جنبش کمونیستی در کشور را پاره کند. در همه جا همین‌ طور است، به مردم دروغ گفته می‌ شود. دیکتاتوری بورژوازی موحب همه نوع افتضاح می‌شود.

پرسش : روزنامه‌ نگاران، نویسنده گان و دانشگاهیان بسیاری در ترکیه تحلیل‌های بسیاری در مقایسه شورش‌های اخیر در ایالات متحده امریکا با اعتراضات پارک گزی در ترکیه در سال ۲۰۱۳ ترسایی ارايه نموده اند. برخی شباهت‌ها بین اظهارات مقامات ایالات متحده امریکا درباره شورش‌ها و اظهارات «حزب عدالت و توسعه »  حاکم پیرامون اعتراضات آن زمان، وهم‌ چنین شباهت‌هایی بین تلاش‌ های تحریک ‌آمیز در خیابان‌ ها درهر دو خیزش وجود دارد. پیش ازهمه، شورش فزاینده و قاطعانه مردم بخشی وجود نظام سرمایه ‌داری را به مثابه یک کل زیر سوال می‌ برد… با توجه به همه این‌ها، برخی روشنفکران در کشور ما شورش‌ها را به مثابه « مقاومت گزی امریکا»  توصیف کرده اند. نظر شما در این باره چیست؟

آیا بین دو شورش شباهت‌هایی وجود دارد؟
کمال اوکویان: در واقع لازم است تا حد مشخصی از این‌گونه مقایسه‌ ها احتراز نمود.  زمانی که مقاومت گزی در سال ۲۰۱۳ ترسایی رخ داد، برخی ‌ها با اشاره به « بهار عربی»  در سال ۲۰۱۱، آن ‌را « بهار استانبول»  نامیدند. اما، این تقریباً به هیچ‌ وجه بین آن‌ ها ارتباط ایجاد نمی‌ کرد.

خشونت پولیس در سراسر جهان وجود دارد. جوامعی وجود دارند که به طور ویژه در سراسر جهان در معرض خشونت دولتی قرار دارند. و البته، استثمار و ستم در سراسر جهان وجود دارد. شباهت‌ ها دراینجا است. در هر جا که خشونت هست ناآرامی وجود دارد. گاهی اوقات این ناآرامی به اضطراب و وحشت می ‌انجامد، موجب سکوت و ترس می‌ شود، گاهی اوقات به مثابه واکنش و شورش ظهور می ‌نماید.

مقایسه هر واکنش اجتماعی با یکدیگر بی‌ معناست. آن‌ ها تحت شرایط گوناگون و با پویایی اجتماعی گوناگون فوران می‌ کنند. در سوی دیگر، دیکتاتوری طبقاتی پایه همه جنبش‌های اجتماعی است.

بدون تردید، کشتن یک یا تعدادی از مردم به وسیله دولت، حادثه بسیار مهمی است، و گاهی اوقات اگر با شرایط دیگری ترکیب شود، به رویداد های پیش ‌بینی نشده جرقه می ‌زند.

اجازه بدهید انقلاب  ترسایی۱۹۰۵ در روسیه را به یاد شما بیاورم… جرقه انقلاب زمانی زده شد که تزار به سوار‌ه نظام خود دستور داد به بیش از هزار مردم فقیری که می‌ خواستند عریضه به او تسلیم کنند، حمله کند، این منجر به کشتار شد. به علاوه، یک نفوذی، یک کشیش به نام « پدر گیورگی گاپون»، مخفیانه از جانب تزار مامور شد « یک جنبش اجتماعی دروغین تشکیل دهد» ، و تظاهرات غیرمسلحانه را رهبری نماید. البته، گاپون به انقلاب ۱۹۰۵ ترسایی نیانجامید، اما باید پذیرفت که ناشيگری او به ظهور انقلاب کمک کرد. نمونه‌ های شبیه این در تاریخ بسیار است. بنا براین، هیچ‌ کس نباید به تسلیحات از نظر فنی پیپچده، گاز اشک‌ آور، تانک و تفنگ اتکا نماید.

پرسش :آیا در پی شورش‌های اخیر در ایالات متحده امریکا، ما باید دیدن تکان سیاسی شبیه تاثیر اعتراضات گزی در ترکیه را انتظار داشته باشیم؟ این پرسش دو جنبه دارد: با ورود اعتراضات به هشتمین روز خود، شورش‌ها چگونه پایان خواهند یافت؟ و تاثیر درازمدت آن‌ها چه خواهد بود؟
کمال اوکویان :امروز، ایالات متحده امریکا به یکی از شکننده‌ ترین دولت ‌ها در نظام سرمایه ‌داری کنونی مبدل شده است. نخست و مهم‌ تر ازهر چیز، طبقه حاکم در ایالات متحده امریکا برای حکمرانی در کشور مشکلات جدی دارد. طبقه حاکم در ایالات متحده امریکا نمی‌تواند تضادهای درون حکومتی خود را حل کند. درماشین دولتی جناح‌ های گوناگون ظهور کرده اند. ما حتا می‌ توانیم از یک فروپاشی صحبت کنيم.

بحرانی وجود دارد که بر کل جامعه تاثیر می‌ گذارد و نمی ‌تواند به حوزه اقتصادی محدود شود.

ما به روشنی می‌بینیم که یک سرخورده گی بزرگ در توده‌های وسیع در ایالات متحده امریکا وجود دارد، و نارضایتی در میان مردم سریعاً افزایش می ‌یابد. این وضعیت برای کشورهای دیگر نیز صادق است، ما شکست دولت ایالات متحده امریکا در مدیریت همه‌ گیری و افزایش بیش‌ تر بربریت نظام سرمایه‌ داری را درایالات متحده امریکا علیه فقرا در جریان همه ‌گیری دیدیم؛ این‌ ها تحولاتی است که نیاز به توجه ویژه دارند.

ما قبلاً این نوع واکنش‌های اجتماعی را درگذشته درایالات متحده امریکا دیده ایم. به عنوان مثال، مردم پس از توفان دریایی ویرانگر، پس از قطع گسترده برق و دوباره پس از خشونت پولیس و … علیه دولت اعتراض کردند. یکی از نکات مهم دربارۀ شورش‌ های اخیر این است که کارگران سفید بیش ‌تری به اعتراضات پیوسته اند، و در عین‌ حال تظاهرکننده گان طرح مطالبات اجتماعی ـ اقتصادی مشخصی را آغاز کرده اند.

اما، این جنبش اجتماعی، سازمان‌ یافته نیست. دقیق ‌تر بگوییم، هیچ سازمان سیاسی که بتواند این جنبش را هدایت کند تا اکنون وجود ندارد. بدون تردید، گروه‌ های سازمان‌ یافته مشخصی در رسانه‌ های اجتماعی، شمارکم و زیادی از سازمان‌ها و انجمن ‌هایی وجود دارند که سعی می ‌کنند کاری انجام دهند اما آن‌ ها نمی ‌توانند این مشخصه سازمان نیافتگی جنبش را از بین ببرند. بنابراین،

یک چنین جنبش سازمان ‌نیافته‌ ای که یک واکنش اجتماعی گسترده است، یا به وسیله نیروهای دولتی سرکوب می‌ شود یا با گذشت زمان با مبدل شدن به بخشی از رقابت ‌ها در سیاست‌ های بورژوایی امریکا ناپدید خواهد شد.

از سوی دیگر، در چنین دوره‌هایی توده‌ها بسیار بیش ‌تر و بسیار سریع ‌تر از زمان‌ های عادی می ‌آموزند. بنا براین، ما نمی ‌توانیم احتمال ظهور یک جنبش دايمی و طبقاتی را از شورش‌ها در ایالات متحده امریکا کاملاً رد کنیم.

منبع تصویر : ایرو نیوز

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۱۰۰۶

اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020