زوایای معضله افغانستان و سوال جنگ و صلح

یک تبصره سیاسی

 بصیر دهزاد

 مردم خسته از تداوم جنگ و خونریزی با  مذاکرات دوجانبه میان طالبان و نماینده دولت امریکا دلگرم و امیدوارند تا از آن یک روزنه حتا کوچک برای ایجاد یک احساس باز و حسن نیت برای  آتش بس جنگ میان طالبان و نیروهای مسلح دولت نیز رونما گردد. این مذاکرات که اکنون مرحله ششم خود را از سر میگذراند، هنوز یک گام فراتر از چانه زدن های که دارد خسته کن و فرسایشی میشوند، پیشرفت نکرده است،  زیرا طرح و بحث موضوع بالای منافع استراتیژیک و امنیت منطقوی دولت امریکا ، در حال و آینده،  متمرکز شده به اصطلاح عامیانه « سنگک شده است » این هم واضح گردیده است که آقای خلیلزاد نماینده دولت امریکا، بخاطر  امریکا و منافع استراتیژیک و حیاتی امریکا موقف واضح را دارد و به وضاحت آنرا مطرح می نماید. آقای خلیلزاد خود میگوید « اهای مردم ! من یک امریکایی هستم، برایم منافع امریکا تقدم دارد و من موظفم منافی امریکا را در کوتاه و دازمدت در این مذاکرات تضمین وبدون برگشت سازم .»

از جانب دیگر طالبان که خود را طرف قضیه با امریکا میداند، ولی جنگ را با نیروهای مسلح کشور پیش میبرد و هر روز عامل قربانی های فراوان میگردد  و با طرف که در جنگ رویاروی قرار دارد ، آماده مذاکره نیست. طالبان چنین وانمود میکنند که گویا قسمت بزرگ افغانستان را تحت حاکمیت دارد، در حالیکه تا کنون در هیچ حمله پلان شده برای تسلط  و ادامه تسلط مناطق کشور موفق نشده و هر باری در برابر نیروهای جنگی دولت شکست خورده اند. واضح است که طالبان بیشتر در یک جنگ روانی چهره دیگر از خود به نمایش میگذارد تا آنچه در واقعیت وجود دارد.

جهت دیگر معضله در آن است که دولت افغانستان به مذاکرات مستقیم بین افغانان چندان علاقمند نیست. دولت در تعین یک هیات 250 نفری در مذاکرات بین الافغانی دوحه عملاً کنفرانس دوحه را ماهرانه بایکوت نمود، در حقیقت بایکوت خموشانه را اختیارکرد که عکس العمل و پاسخ طالبان در برابر آن غیرقابل پیشبینی نبود. یعنی چونکه دولت   ضریب 10 در مقابل 1 را در برابر طالبان انتخاب نمود. به عنوان شوخی دولت خواست با دهل و سرنا جمع کثیری را برای  سه وقت نان مکلف و هوتل لوکس پنج ستاره به تفریح بفرستد. بالای آن نمیتوان اصطلاح هیات را گذاشت بلکه جمع بزرگ که بیشترین آنها با پالیسی های دولت خود مو افق نیستند و مشروعیت دولتمداران را زیر سوال قرارمیدهند. این سوال راباید مطرح نمود که این جمع بزرگ چگونه از یک پالیسی گنگ و ناپیدای دولتمداران باید نماینده گی میکردند و نکات نظر واحد را درمذاکرات مطرح میکردند.

 برای نویسنده هم پیشکش نمودن یک هیآت 250 نفری از جانب دولت برای پیشبرد مذاکره صلح و آنهم از موضع ، خواست ها و سیاست دولت افغانستان نامتعارف و غیرعملی به نظرمیرسید.

از جانب دیگر دولتمداران تلاش ماهرانه نمودند تا با بایکوت خموش مذاکرات میان افغانها  خواست ها و تازه ساختن مشروعیت خویش را از طریق لویه جرگه مشورتی ممکن سازند. اینبار محتوای این لویه جرگه عین شیوه عنعنوی بود که دولت مداران فقط خواست های خود را با یک میکانیزم قبلاً ترتیب شده صحه بگذارند. نظر به گفته تعداد زیاد اشتراک کننده گان این جمع آمد تمام مسایل در کمیته های کاری از قبل  معین شده بودند. یکی از بدنام ترین چهره های متقلب انتخابات پر از تقلب و مسخره قبلی آقای امرخیل یکبار دیگر در این لویه جرگه میر میدان شد وسر رشته همه امور را بدست گرفت. او بود که در هر برآمد های ژورنالیستیک از شفافیت، عدم تقلب و مشروعیت مژده دروغین میداد.

با تجارب از پنج سال اخیر اعتماد بر قول، تعهد و قرار دولتمداران یا حکومت وحدت ملی در حد اقل قرار دارد. دولت مداران در راس هرم قدرت بر همه وعده ها و نکات مورد تفاهمات و ایتلاف ها پشت دور دادند، ایتلاف های انتخاباتی را  بعد از کسب قدرت نیز به  پیش پا زدند. درحالیکه اگر ما مجموع فیصدی های انتخاباتی را که بر مبنی آن رییس جمهور خود را برنده اعلام نمود، دوبار حذف نماییم، عدم  مشروعیت  انتخاباتی رییس جمهور کاملاً روشن است. با کمال تاسف در دستگاه دولت یک شیوه دیکتاتوری خاموش ، اعتماد بر قول ، تعهد و قرار این دولت مداران را شدیداً آسیب پذیر ساختن است که نتیجه آن بدون شک عدم اعتماد ملت و طرف های قضیه صلح را به  پروسه ملی نیز بوجود آورده است.

شورای صلح هم اکنون به یک نهاد غیرموثر و فاقد اعتبار،اعتماد و صلاحیت تبدیل شده است که هیچگونه امیدی را به آن نمیتوان بست. اگر نام شورای معاش و پلو بدان گذاشته شود هم چندان عجیب به نظر نمیرسد.

نکته قابل دقت دیگر در این پروسه ها در آن است که سران و قوماندانان جهادی همه تلاش شان را می نمایند تا با رونمایی دو روی سکه شان هم از دولت اسلامی و حفظ  حق پایان ناپذیر شان، از نام جهاد، حرف بزنند و از جانب دیگر بخاطر حفظ و مصوون نگهداشتن آرگاه ها و بارگاه های شان   چنگ به حقوق مدنی ، دموکراسی و ارزش های قانون اساسی میزنند و با قبول سنگینی کلمات مانند حقوق زنان موقف خویش را درپروسه ها حفظ نمایند.  اینان که دیگر جایگاه اشرافیت میراثی در را جامعه  میخواند ایجاد نمایند، بر ملت مظلوم افتخار فروشی نمایند.

حزب اسلامی با برآمد های رسانه یی شان، بخصوص برآد های آقای حکمتیار در چندین برنامه تلویزیون و اخیراً در برنامه کاکتوس کاملاً چهره دیگر از خود و حزب خود به تصویر میدهد تا یک سازمان جهنمی که ملت در سالهای طولانی جنگ از اآها تجربه دارند. آقای حکمتیار خود و حزب خود را بی رقیب معرفی و سرتاج تنظیم های اسلامی جا میزند. ولی وجوه مشترک زیاد میان طالبان و این حزب نمایان است . این وجوه مشترک کدام ها اند:

۱- هر دو در ارایه پاسخ واضح از نقش جامعه مدنی، حقوق زنان در عرصه اجتماعی  و سیاسی گنگ صحبت میکنند و همه را به اساسات دینی راجع می سازند ولی آنها برخورد های زشت و موانع جدی و وحشت بار در برابر زنان در گذشته های خویش را نقد نمی کنند. هر دو نمی خواهند همه ترس و تشویش ملت بخصوص اهل سیاست، جامعه مدنی و زنان را با ارایه بدیل های تشویش زدا  ارایه بدارند.

۲-هردو در برابر سیاست های دولت پاکستان بحیث حامی تروریزم و دشمن تاریخی ملت افغانستان نه تنها خموشی اختیار میکنند، بلکه خموشانه و غیر مستقیم چراغ سبز هم نشان میدهند.

۳-هردو از همه کشتار ، بربادی ، تظلم بر مردم عادی، سیاست فشار و تهدید و جرایم بی شمار ضد بشری شان ندامت نشان نمی دهند و از ملت حاضر به عذرخواهی نیستند. آقای حکمتیار میگوید که « من لباس های خود را خودم اتو میکنم، هیچ فرزندم را به سلی هم نزده ام و....  »

 بدون شک هر کسی در کرکتر فامیلی اش میتواند شخص دیگری باشد ولی هزاران فرزندان بی پدر و مادر، هزاران والدین که فرزندان شان طعمه هر دو سازمان گردیدند با پر رویی انکار میکنند و یا خود را در کوچه حسن چپ میزنند.

۴-هر دو هنوز هم دشمنی شان را در برابر نیروهای قابل محاسبه چپ اندیش،ترقی خواه و آزادیخواه پنهان نمی کنند، با روشنگران تحول پسند از کنج چشم می بینند و حتا دولت را در استفاده از متخصصین و کارآگاهان و نظامیان با تجربه مربوط به رژیم های قبلی، تحت نام کمونیست و سیکولارمیکوبند و مثل سابق تاپه بی دینی بر آنها میکوبند. این خود نه تنها یک شیوه تبعیضی است بلکه  مهر تایید برهمه تشویش های اند که در چهل سال گذشته وجود داشته اند.

مثلث قدرتهای بزرگ مانند چین، امریکا و روسیه هر کدام تیغ هایشان را در تنور گرم جنگ افغانستان تیز و بران میسازند تا هر یک دو حریف دیگر را در چال ضربه فنی مواجه سازند . آنها ها برای این هدف هرکدام زدوبند های را با دولت های اطراف فغانستان نیز ایجاد تا وسایل فشار، حوزه اثربخشی خود را در قضیه افغانستان  فراختر سازند.

چالش ها و عوامل فوق هر کدام  پروسه صلح و ثبات و حتا یک آتش بس کوتاه مدت را نیز  به معضله کشانیده،  راه تفاهم و مذاکره را پیچیده تر، طولانی تر و فرسایشی تر میسازد.

پس سوال جنگ و صلح را از کدام زوایای عملی تر، مستدل تر و با در نظرداشت واقعیت ها به بررسی گرفت وبه کدام فاکت ها خواست های مردم تمکین نمود و بدان تن داد.

مساله دولت و طالبان

طالبان باید به دو واقعیت تن در دهند:  اول اینکه  جنگ کنونی یک جنگ تمام اعیار بین گروه های مسلح طالبان و نیرو های مسلح  دولت یعنی اردوی ملی،  پولیس و قطعات خاص و کامندویی دستگاه امنیت ملی است.  بدون شک نیرو های مسلح با نقش موثر شان در جنگ به نیروی قابل اعتماد برای اکثریت قاطع ملت مبدل شده و جایگاه وزین ، قابل ستایش و ازجگزاری را در جامعه کسب نموده اند.

یکی از دلایل و فکتور قدرت موقف حقوقی دولت بحیث یک موسسه سیاسی در سیستم سیاسی افغانستان و ممثل حاکمیت ملی و تمامیت ارضی است . دولت افغانستان بحیث یک موسسه سیاسی و فکتور اساسی قدرت  یک پدیده تاریخی است که در مر احل مختلف توسط دولتمداران مختلف و با سیاست های متفاوت رهبری شده است. بحث ما مفهوم و جایگاه حقوقی دولت است. در هر مرحله از حوادث تاریخی در افغانستان ، چه توافقات  ویا مسایل مربوط به حاکمیت ملی بوده و یا ختم و ادامه جنگ بوده، دولت یک طرف موضوع بوده است. اکنون هم عین موضوع با عین مفهوم میتواند مورد بحث، تعمق و نتیجه گیری قرار گیرد که پرنسیپن دولت باید طرف مذاکره مرتبط به جنگ و یا صلح باشد.

مساله دیگر و فاکت غیرقابل انکار این است که در مرحله حساس کنونی که هر کدام از جوانب اصلی میخواهد زور ، توانایی و حدود تحت تسلط خود را با اعلام مرحله بهاری جنگ میخو اهند  تثبیت و تحکیم بخشند، نیرو های مسلح دولت افغانستان دست خیلی بالا در جنگ دارد. گذار از جنگ تدافعی به جنگ تهاجمی و نتایج بدست آمده نشان میدهد که طالبان  در برابر حملات  هوایی شدیداً زیر فشارقرار دارند و تلفات و دیگر آسیب های ناشی از حملات تهاجمی دولت حتای تعداد زیاد طالبان را وادار به جست وجوی یکجاشدن با داعشیان در ولایات شرقی افغانستان ساخته است.

نویسنده بدین عقیده است که بازکردن باب مذاکره مستقیم  با دولت کتونی ، تشکیل یک گروپ کوچک میانجی ازخود افغانان و بدون مداخله خارجی ها میتواند گزینه بهتر باشد،  تا تشکیل یک حکومت موقت که خطرات بزرگ و غیرقابل جبران ناشی از خلای قدرت در آن متصور است.

دولتمداران، تنظیم ها وطالبان تا زمانکه همدیگر پذیری شان را در تمام ابعاد و همه حقوق و آزادی های مسجل در قانون اساسی را نپذیرند وواضحاً به ملت تعهد ندهند، پروسه صلح و ثبات و اعتماد بر ادامه این پروسه ملی شکنند خواهد بود و عتماد بر ایجاد دولت با قاعده وسیع هم یک رویا و سراب خواهد بود.

طالبان باید خود را از مذاکرات فرسایشی که در گروگان منافع استراتیژیک امریکا و نماینده امریکا  قرغر دارد، آزاد سازد و رجوع به بازکردن باب مذاکره با دولت و بامیانجی گری یک گروه قابل اعتماد  و متخصص و ملی اندیش نماید.

طالبان باید بخاطر ابراز حسن نیت برای پروسه ملی مذاکرات صلح به آتس بش طولانی تن در دهد، زیرا این خواست ملت است و توده های ملیونی در انتظار آن هستند. طالبان باید موقف قوی و غیرقابل مقایسه نیروهای مسلح دولت را درتوازن جنگ دست کم نگیرند زیرا این نیروها مورد اعتماد وطرفداری اکثریت ملت را نیز با خود دارند.

دولت امریکا که با پیش شرط های مبتنی بر منافع طویل المدت خویش که رو پوش مبارزه با تروریزم را بر آنها گسترده است، مذاکرات بین الافغانی و قرار گرفتن دولت در این پروسه را تشویق و طالبان و دولت مداخله گر پاکستان را بیشتر تحت فشار قرار دهد.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۸۰۵

 

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019