روشنفکری چیست ؟

 

رحیم حبیبی


مقدم بر تبلور و وقوف بر واژه روشنفکر، التزام بر انتباه واژه روشنگری است.

جامعه ما بخاطر ریشه های عود و عمیق سنت ها ، سخت عقب افتاده است .اندرباب این عقب افتده گی ، توسعه نیافته گی ، سیرقهقرایی و افول گرایش ، همه صاحب نظران اهل پژوهش ، انگاره های زیادی را از نظر فکری خویش به تراوش داه اند که بحث ما درین محور تمرکز ندارد ، اما برای نجات ازین مخمسه دست و پاگیر که چون تارهای عنکبوتی همه افکار ما را در هم تنیده و ما را در چارچوب های معین انجمادی بست و پیچ نموده  باب سخن را باید گشود ، چه باید کرد تا راه های روشن تری را تبین دهیم تا بتوانیم برای نجات ازین داربست های مخوف که ما را از قد بر افراشت حتم، عنان و افسار زده و الکن ساخته است .
روشنگری درهمچو وضع از اساسی ترین ابزاریست که می تواند برای رهایی ما را استعانت رساند.
این روشنگری می تواند بدون تفکر و ایدلوژی قالب شده انجام یابد ، این روشنگری بدون این که در بستر فکری راست و یا چپ بسته بندی و یا درقاموس ادبیات راست و یا چپ ، تعریف گردند ، می تواند به خوبی با روال و خصوصیات افکاری و فرهنگی مردم همطراز گردد . 
روشنگری را غیر از روشنفکر کسی نیست که ایده های و آرمان های روشنگری به میدان ممارثت بکشاند. 
تعریف روشنفکر ، بسیار ساده و بسیط و بدون ارجاع به قاموس های پیچیده سیاسی است که بسا علما و دانشمندان با ادبیات و کلید واژه های منحصر به خویش بدان به تعریف و تاوویل بر خاسته اند . اما به باور من با همه همسویی با تعاریف دانشمندان عرصه سیاست و ادبیات من بدین باور هستم که ، روشنفکر یعنی فرد عصیانگرا و معترض در برابر همه بی عدالتی ، ستم ، گستاخی و نابرابر ی و در یک کلمه در برابر همه انواع تعدی و گستاخی همه جامعه . روشنفکر یعنی مرد منتقد و پرخاشگر در برابر طبقات حاکم گستاخ و حرف ناشنو .

اگر قیاس و گمان برین گفته محور یابد که این تعریف را به میدان و جولانگاه ممارثت و عمل بکشانیم پس روشنفکر چه باید بکند ؟
وظیفه یک روشنفکر اینست که نه از مقام یک دماگوگ یا پوپولیست بلکه از درون مخیله ، وجدان از روی حقیقت و ایمان به گفته ها و باورهایش ، باید برای رهایی جامعه ، رهایی مردم و رهایی انسانهای که از ماهیت زنده گی شان بهره انچنانی ندارند ، قد بیافرازد و دست به افشا گری بزند .
به گونه الگو روشنفکر وقتی نگاه می کند که د رجامعه رنج است ، در جامعه بی عدالتی است ، در جامعه تعدی و گستاخی و تطاول و گردن کشی است ، وقتی سردمادران حاکمیت با عربده و خط و نشان کشی بر گلوی اش پا می گذارد و او را از حق مسلمش ، باز می دارد ، وقتی که غارت ، چپاول و قلدری است ، وقتی که حاکمان بیگانه پرست ومفتخوار اند ، وقتی که درد و تالم و انحطاط چار اندام جامعه را به سختی بهم می فشارد و صدهای بلیه عظیم دیگرکه سخت جامعه را در داربست های مخوف بست و پیچ کرده است ، روشنفکر وظیفه دارد در برابرش قد علم کند . این قد و علم کردن ، به معنی برداشتن تفنگ و به جبهه جنگ شتافتن نیست ، بل روشنفکر با قلم خویش ، با زبان خویش مهر سکوت را بشکند و مردمان مسکوت ، الکن و آن های را که از مزیت ونوعیت زنده گی چیزی نمی دانند ، بیدار سازند و جامعه را اگاهی دهد .
گناه بزرگتراز این نیست که در برابر همه انواع بی عدالتی که گوشه اندک آنها تذکار یافت ؛ سکوت کرد . سکوت در حقیقت خود جنایت است یا با جنایت همراه و مددکار!
چطور ممکن است که دل و دماغ و روح کسی ، به درد مردم خو نکند و رگه هایش برای درد مردمش در تپش نه افتد و مردمش را از عذاب ، درد ، تالم و مصایب زنده گی که حق شان نیست ، اگاه نسازد . وظیفه یک روشنفکر اگاه ، رسالتمند و متعد این است که دست و آستین برزند و مردم را از مزایای زنده گی شان اگاه سازند انها را با دانش و فهم خویش از حق و وظایف شهروندی شان اگاه سازد و بدین گونه است که ما می توانیم توده های مردم را به اگاهی برسانیم و آنها را برای یک دادخواهی بزرگ بسیج نماییم در غیر آن در پستوهای تنگ و تاریک زنده گی منحصری خویش ، نه تنها خود محصور باقی خواهیم ماند بلکه مردم نیز گله وار بدون اگاهی از مزیت زنده گی به زیست و روزمره گی های ساده خود عادت خواهند داد .
در گام بعدی این روشنفکران و اگاهان و کسانی که به زادگاه خویش مهر می ورزند ، کسانی که اهل قبول مسولیت اند ، بایست بدون اندک ترین تانی و تاخیر بدور احزاب و حلقات معین فکری خود حلقه بزنند  و واحد های سیاسی خود را ایجاد نمایند و یا اینکه طیف های وسیع از کتله های چکیده از احزاب همسو نگر بدور از تفکرات خرده روشنفکری و میراث ناپسند سنتی منم و تویی ، بدور منافع بزرگ ملی نه خرده روشنفکری ، حلقه بزنند و همدیگر پذیر شوند و بعداً شما خواهید دید که ازین جمع آمد های کوچک ، چه حزب بزگ سیاسی به میدان نبرد پرسه خواهد زد .
این رویا و خیال نیست ، این افسانه نیست ، این وابسته با فداکاری و از خودگذری است ، این حقیقت است ، این وابسته به حرکت همه ماست ، این نوع تعهد است ، تعهد به انسان های رنج مند و تکیده کشور ، تعهد روشنفکر ی تعهد به دیکر گونی تعهد به باژگونی تعهد به بر انداختن عناصر فاسد و طبقات حاکم بی مسوولیت . این وابسته به برداشتن اولین گام است و این راه ، راه نجات است .
گام نخست تفاهم خودی است ما بایست احساسات و عقلانیت مانرا با هم عجین سازیم .
گام دوم این جامعه به کنار آمدن و همسوی نیاز دارد نیاز به تفاهم نیاز به ایتلاف ها و از آنجاست که وحدت ها به میان خواهد امد

ما فرصت های زیادی را از دست دادیم و اگر کنار نیایم بازهم فرصت ها را از دست خواهد رفت و ما در برابر این جامعه فلاکت زده و نیازمند به پیش داوری روشنفکران رسالتمند نیاز جدی داریم و در غیر آن کماکان در بدبختی درد و تالم باقی خواهیم ماند و ما کماکان شرمسار تاریخ .
همسویی همدیگر پذیری نیاز زمان است . 
من حتا در نوشته پیشن خود تحت عنوان باید وحدت کنیم بر برخی ازین مسایل استشاراتی نمودم اما اینبار اکیدا ابرام میدارم که روشنفکران اگر یخن این بقالان سیاسی حاکم در کشور را نگیرند و به دادخواهی نپردازند ، از مردم بدون انگیزه و بدون اندیشه . بدون برنامه و بدون فهم و اگاهی سیاسی ، نباید اقضا داشت که انها به قیام برخاسته و این حاکمیت نامیمون را بزیر بکشند . این کار در صورتی ممکن است که نسل نو دردمند برخاسته از متن جامعه که همه دردو رنج جامعه را با گوشت و پوست خود احساس می کنند و خوب می دانند که این حاکمیت برای چور چپاول و غارت آمده است . این حاکمیت در طی ۱۵ سال از حضور نامیمون خود نشان دادند که ذره ای برای درد و الام مردم نه تنها تفکر و اندیشه نمی ورزند بل آمده اند  تا از نام قوم ، زبان و سمت خویش ، مردم را به جان هم بیندازند . این گفته های من افسانه نه بلکه حقیقت های تلخ و سنگین تاریخ است .
روی سخن من برای طرح انقلاب ، کودتا و یا بر اندازی نظام نیست ، منظور من بر انداختن چهره های فاسد ، دست نشانده و متطاول است که تاریخ چهره های شانرا عریان ساخته است . ما باید اپوزیسیون بزرگی را از طیف های فکری همسو تشکیل دهیم و حزب بزرگ سیاسی را در جامعه نهادینه بسازیم آن وقت خواهید دید که چه تغیری بزرگی در سرنوشت مردم ، مستولی خواهد شد 
بیاید از جبن ترس و معامله ، گذر کنیم و با اعتماد به نفس و ایمان به نیروی مردم به ویژه جوانان که هر آن تشنه تغیر وضع هستند در برابر وضع سیاسی مواضع مانرا روشن سازیم . چون با اغماض ، بلوف و از جا نه جنبیدن ما استطاعت انرا نخواهیم داشت که برای استحاله و باژگونی وارد تغیر شویم . 


از حـادثه ترسند ، آن قـصر نشیـنان 
ما خانه بدوشان ، غم سیلاب نداریم

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۱۱۱۷