نقدی بر فتوای غیرعقلانی مولوی ایاز نیازی

« جناب دکتور نیازی! فردای قیامت در پیشگاه خدا و در این دنیا در پیشگاه وجدان جمعی چه جوابی خواهید داشت؟»

 

دکتور محمدصالح مصلح

هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم » در چیزی که علم نداری دخالت نکن. عوض اینهمه اظهارات گناه آلود، بهتر بود که اول جناب عالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید.

دکترایاز نیازی درسخنرانی خویش (پس از قتل یک دختر جوان در کابل) به مساله ای استناد می کند که نه مبنای دینی دارد ونه عقلی، نه منطق می پذیرد و نه فقه و قانون. نمی دانم چرا برخی اوقات اینگونه فراتر از همه چیز حکم می کنند؟ جای خدا قرار می گیرند و عصای موسی برزمین می کوبند. ایشان به این باور است که اگر دیوانه ای برادرِ شما را به قتل برساند و شما درهمان زمان به دفاع از برادرتان دیوانه را به قتل برسانید، قاضی و سارنوال حق ندارد که شما را متهم و مواخذه کند!

بخشی از سخنان مولوی نیازی در سخنرانی اش: من یک مثال دیگر به شما میدهم. یک دیوانه در راه یک آدم را به قتل می رساند، اما برادر او فوراً در انتقام قتل برادرش، آن دیوانه را با تفنگچه می کُشد، حالا پولیس و سارنوال حق ندارد که آن آدم را ملامت کند که تو دیوانه را کشتی. او از کجا میدانست آن آدم که برادرش را کشت، دیوانه بود؟ حالا این همه آدم های مسلمانی که به دفاع از مقدسات خود آن زن را کشتند، آیا می شد که گفت آنها باید صبر می کردند تا یک تیم داکتران زن را معاینه کنند که تکلیف روانی و عقلی دارد یا نه، بعد او را مجازات می کردند. آیا این مردم با خودشان یک تیم داکتران هم داشتند تا آن زن را معاینه می کردند؟! ….)

من واقعا از این فتوای شکمبه ای شگفت زده شدم، چه باورم نمی شد که دکتور نیازی چنین فتوای سفیهانه ای دهد، خواستم تا مبنای این دیدگاه را در سیمای شریعت‌اسلامی به بررسی بگیرم که دیدگاه اسلام در این زمینه چیست؟

اولاً از ناحیه صدور حکم:

ایشان قبل از این که ثبوتی در اختیارشان قرار گیرد، لب به سخن گشوده و یخن دریده اند، خودشان حافظ کل قرآن هم هستند، حداقل به این آیه درنگ می کردند: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» [الحجرات: ۶] ای کسانی که ایمان آوردید، اگر فاسقی خبری را به شما می آورد، تحقیق وجستجو کنید، مبادا که صدمه ای به قومی بزنید و بعد نسبت به کرده خویش پشیمان شوید.

شگفت آورتر این که جناب «نیازی» حتا همین داستان را هم نمی پذیرد و می گوید که: رفتار این مردم ناشی از احساسات دینی است و در چنین مواردی نادیده گرفته می شود.

نمی دانم جناب دکتور از کدام دین سخن می گویند؟ دین مبین اسلام یا دین خشم و پشم؟ دین مبین اسلام که به صراحت می گوید: شما در هرکاری تحقیق کنید تا مبادا گرفتار اشتباهی شوید و بعد پشیمان گردید… اما دین خشم و پشم – شاید – به این اسلام زیاد اعتنایی نداشته باشد و هرچه هوای نفس گفت به آن عمل کند.

پدر و مادرش، مدارکی که او تحصیل کرده است، گذر و محله‌ ای که او زنده گی می کند، همه گواهی می دهند که آن زن اهل چنین کاری نبوده است و چیزِ بدی از او ندیده اند، اما جناب دکتور با کمال جراات می گوید: این کار درست است و سوختاندنش اسلامی است.

اگر این سخن را از سر احساسات زده است، چرا دوباره اظهار ندامت و بیزاری نمی کند؟

دوم، فرض ثبوت:

فرض را براین بگیرید که چنین قضیه ای ثابت شده و قطعی است که این زن قرآن را به قصد و عمد، سوزانده است، آیا از نظر اسلام برای مردم اجازه است که خودشان تصمیم بگیرند و به اجرای حکم بپردازند؟

در زنده گی انسان بالاتر از ناموس، چیزِ دیگری تعریف نشده است، مطابق احکام شریعت اسلامی، هرگاه مردی زن خویش را با مرد دیگری می بیند، لازم است که چهار شاهد در محضر محکمه حاضر کند، در غیرآن ادعای او بی اثر است؛

ابوهریره می گوید: سعد بن عُباده، گفت: ای رسول خدا (ص) اگر همسرم را با مردی دیدم، آیا درپی چهار شاهد بروم و رهایشان کنم؟ ایشان فرمودند: بله! چهار شاهد بیاور. (إکمال المعلم بفوائد مسلم ج۵ ص۹۲)

ابن حجر عسقلانی در این مورد به خوبی توضیح می دهد:

حکم کسی که همراه با زن خویش مردی را در حال زنا می بیند و او را می کشد:

در این مورد علما باهم اختلاف دارند: 

جمهور علمای اسلام به این نظر هستند که چنین شخصی باید قصاص شود.

امام احمدبن حنبل و اسحاق معتقد به این هستند که اگر شخص « بّیِّنه» اقامه کرد، قصاص نمی شود.
شافعی می گوید: ظاهرا قصاص ساقط نمی شود ولی این که شخص برحق است یا خیر؟ بین او و خدایش گذاشته می شود و قصاص اجرا می گردد.

عبدالرزاق صنعانی، به سند صحیح از «هانی بن حزام» آورده است که شخصی همراه بازنش مردی را دیده بود و درجای، هر دو را کشته بود، عمربن خطاب نامه ای را در محضر عمومی به فرماندار شهر مبنی بر دستگیری شخص، فرستاد و نامه دیگری را مخفیانه فرستاد تا دیه ی مقتول پرداخته شود.

امام شافعی می گوید: سخنی از علی بن ابی طالب نقل شده که من مخالفی برایش پیدانکرده ام و آن این که: هرگاه شخصی همراه با خانم خویش مردی را ببیند و آن مرد را به قتل برساند، در صورتی که چهار شاهد آورده نتواند، قصاص بالایش اجرا می شود. (فتح الباری لابن حجر ج۱۲ص ۱۷۴)

مهلب می گوید: این حدیث دال بر وجوب قصاصِ کسی است که مردی را با همسرش ببیند و اورا به قتل برساند، زیرا خدای متعال باغیرت تر از بندگانش می باشد، وقتی که در حدود، حضور شهود را لازم می داند، برای هیچ کسی جائز نیست که تحت هیچ نامی، از حدود خدا تجاوز کند و خون انسان به هیچ عنوانی نادیده گرفته نمی شود. (التوضیح لشرح الجامع الصحیح ابن الملقن، ج۳۱ ص ۲۶۳)

شمس الائمه سرخسی، از پیشوایان بزرگِ فقه حنفی در کتاب معروف خویش به نام «المبسوط» می گوید:« وَثُبُوتُ الْحُکْمِ بِاعْتِبَارِ کَمَالِ الْعِلَّةِ» حکم زمانی ثابت و پذیرفتنی است که علت آن کامل باشد. (المبسوط للسرخسی ج۱۷ص ۱۶) یعنی تا زمانی که علت حکم به کمال نرسیده است، ثبوت آن نیز ممکن نیست…

حالا اگر کسی از جناب نیازی صاحب بپرسد که: شما واقعا می دانستید که این زن قرآن را سوختانده است؟ واقعا می فهمیدید که به هدف عناد و دشمنی بوده است؟ واقعا شما برای این فتوای خویش مبنا و دلیلی دارید؟ در پاسخ جز یکی از دو راه را نخواهند رفت:

یا به همان تحکم خویش ادامه می دهد، که «خسرالدنیا والآخره» خواهد بود. ویا اظهار بی اطلاعی می کند که بازهم خساره ی اینهمه هتاکی به خانواده ی مقتول و حفظ حیثیت اش به عهده ی جنابعالی است.

تمام داد و فغان اسلام مبنی برتحقیق است،‌ نه چیز دیگر، هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم» در چیزی که علم نداری دخالت نکن؛ عوض اینهمه اظهاراتِ گناه آلود، بهتر بود که اول جناب عالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید.

مگرخدای متعال به صراحت نفرمود که: « لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ} [النور: ۱۲] چرا هنگامی که مردان و زنان مؤمن شنیدند- حداقل- حسن ظن وگمان نیک در نزد خودشان نکردند و نگفتند: این یک بهتان بزرگی است

جناب دکتور نیازی! فردای قیامت در پیشگاه خدا و در این دنیا در پیشگاه وجدان جمعی چه جوابی خواهید داشت؟
آبروی یک خانواده به باد رفته است و خون انسانی ریختانده شده است، به این ساده گی از کنارش گذشتن، جفایی است به دانش و ارزش، خیانتی است به دیانت و امانت، بهتانی است به علم و اعتقاد…. قمار یک عمر نماز و روزه و زکات و حجِ خویش را دریک جمله باختن، از صفات هنرمندان نیست و هنری نمیخواهدو

من باور دارم که جناب عالی شریک این جنایت می شوید، اگر از گفتار خویش ندامت نکنید و برنگردید.

چالش:
۱-  جناب دکتور نیازی لطفاً به اثبات برساند که هرگاه شخصی دیوانه ای را به دفاع از برادرش بکشد و او مواخذه نشود، درکجای دین چنین تصریحی شده است؟
۲ ـ دست‌کم لطف کنند که از کجای دین استنباط کرده اند؟
۳-  بفرمایند که عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین کسی بود که نسخه های قرآنکریم را جمع آوری کرد و تنها قرآنی را گذاشت که به لهجه قریش بود، سایر قرآنها و قراات ‌ها را به آتش کشید… تا کنون نه کسی کافر گفته است و نه هم گنهکار… لطف کنند مرجع سخن خویش را بگویند تا دیگران هم آگاه شوند.
۴-  جناب نیازی، شما اگر یک موردی را پیدا کردید که اسلام پیش از قضاوت قاضی، هرکسی را اجازه داده باشد تا هرچه میخواهد بکند، من به اشتباه خویش اقرار می کنم.
۵-  اینهمه به کنار، شما اگر در یک جایی پیدا کردید که سزای سوختاندن قرآن را کشتن گفته بود، بازهم من باکمال میل ازگفته های خویش دست می بردارم و سخن شما را قبول می کنم.
باوردارم که چیزی برای گفتن ندارید، فقط به عنوان برادر مسلمان، میخواهم که از فتواهای سرکوچه ای دست بکشید که از شما چنین توقعی نمی رود.

 

یادداشت : این جستار توسط  جناب محمد عالم افتخار پژوهشگر توانا و اگاه مسایل اجتماعی و دینی انتخاب و در اختیار ما قرار داده شده است؛ که بدینوسیله از همکاری های همیشه گی شان یک باردیگر اظهارسپاس و قدر مینماییم ـ بامداد 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۰۱۰۴