آیا حزب دموکراتیک خلق افغانستان تشکیل خواهد شد؟

چه عوامل مانع این امرهست ؟

علی رستمی

کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان

بیست وسه سال واندی ازفروپاشی، حزب دموکراتیک خلق افغانستان  (حزب وطن) میگذرد ،اما امروز بمانند ان دیگر تا الحال سازمان سیاسی که برنامه عمل واهداف اندیشوی ان بسیج کننده همه نیروهای ملی و دموکرات چپ باشد، درعرصه سیاسی کشور تبارز نکرده است. برعلاوه اینکه در عمل تحقق نیافته، شوربختانه که بعد ازتغیر نام وی به نام حزب وطن  و سقوط از حاکمیت دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان به احزاب و گروه های مسقل سیاسی مختلف ، براساس برنامه های به ظاهر متنوع اما درمحتوا و ماهیت یکی ؛ِ بوجود آمده که نمیتوان انرا الگو حزب دموکراتیک خلق افغانستان  دانست. وقتی از الگو سخن میزنیم درذهن ما انچنان سازمان متحد تداعی میشود، که دران تجمع همه نمآینده گان اقوام وقبایل و نیروهای دموکراتیک ملی و وطن پرست که مرام واهداف ان سمت دهنده، بسوی ترقی اجتماعی و اقتصادی بسود منافع اکثریت زحمتکشان کشور که در بین ملت ریشه دوانیده باشد،میباشد.  از انجاییکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان در آغاز فعالیت سیاسی در کشور بنابر خود خواهی ها وسلیقه های قومی و شخصی از درون درسال  ۱۳۴۶ به فرکسیونهای خلق و پرچم  انشعاب نمود. اما باانهم فشرده گی وحدت مبارزه سیاسی درونی این دوگروه  از هم نه پاشیده بلکه هردو  به دور رهبری خویش، مستقلانه  جمع بوده و برای اهداف واحد مبارزه میکردند.  تا اینکه وحدت سازمانی و تشکیلاتی در سال ۱۳۵۶ خورشیدی میان دوفرکسیون  دوباره بوجود آمده  و بنام حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان در جامعه به مبارزه خود ادامه  داد. اختلافات در آغاز تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان براساس اجرای وظایف جاری واشکال مبارزه سیاسی  بمیان آمد. چنانکه محترم سلطان علی کشتمند در جلد یک ودو کتاب تحت عنوان « یاداشتها ی سیاسی ورویدادهای تاریخی » دراین مورد چنین توضیح داده است: «  در جریان فعالیت های حزبی برای تحقق مرام دموکراتیک خلق  در رابطه به اشکال مبارزه سیاسی ، ارزیابی نیروهای طبقاتی ، شرکت این نیروها در مبارزه انقلابی ، خصلت انقلاب ، آینده حکومت دموکراسی ملی و وظایف عمده برای تکامل ان، بین دوجناح برخوردها وطرز دیدهای مختلف بوجود آمد. تره کی عقیده داشت که در راس انقلاب آینده طبقه کارگر میتواند و باید نفش رهبری کننده ایفا   نماید وفعالیت های حزبی باید سری انجام گیرد وحتی الوسع از علنیت در مبارزه پرهیزشود. درمقابل کارمل عقیده داشت که بملاحظه محدودیت طبقه کارگر وعدم اماده گی سیاسی ان، حزب باید به طیف وسیعی از نیروهای سیاسی ضد فئودالی تکیه نماید وبا سازمانهای سیاسی بیانگر منافع اقشار دموکراتیک جامعه اتحاد، ایتلاف وسازش سیاسی صورت گیرد.»  این انگیزه های ذهنی برای این بود، تامبارزه سیاسی بر بنیاد شعور اجتماعی مردم ، برای بسیج همه اقشار کشور اعم از کارگران ــ دهقانان، روشنفکران مترقی، خورده بورژوا، سرمایداران ملی ، روحانیون، و مامورین عالی رتبه دولتی در شهر و ده، تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان با ابعاد وسیع صورت بگیرد.   

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان  با در نطرداشت  چالشهای سازمانی ــ تشکیلاتی وتاکتیکی وسطح پایین شعور سیاسی ،اجتماعی و بیسوادی مردم که ناشی از حاکمیت مناسبات عقب مانده فیودالی ، ماقبل فیودالی واشرافیت بیروکرات قرون وسطایی بود، در جامعه رشد نمود ؛ و با تلاشهای خستگی ناپذیر بزودترین فرصت، درمیان هزاران روشنفکر وتحصیلکرده های مربوط به تمام  اقوام وقبایل زحمتکش  کشورریشه دوانده و انها را در صفوف خود جلب و جذب  کرد؛ که بالاخره در هفت ثور ۱۳۵۷ باقیام نظامی ،دولت جمهوری محمد داوود را سرنگون وقدرت سیاسی را بدست گرفت.

علت که حزب دموکراتیک خلق افغانستان  را برعلاوه چالشهای درونی وبیرونی در میان جامعه رشد داد و در بین ملت شهره نمود و به قدرت رساند ؛  خصایص ذیل  بود:

یک: نتخاب راه درست با ارزیابی دقیق از وضع  ملی و جهانی در گام نخست عقب مانی کشور بنابر تسلط مناسبات فیودالی وماقبل فیودالی  از لحاظ اقتصادی واجتماعی به گفته مارکس «   شیوه تولیدی  آسیایی » و سیادت سنت ها وایین های کهنه ای ارتجاعی که  ناشی از این مناسبات  میشد، در تمام شوون زنده گی مردم حاکم بود، که این هنجار ها باعث فقر وبیسوادی وعدم رشد فکری  واعتلای کشور بسوی جامعه مدرن ومترقی  شده بود. این عوامل  تحرک جدی را در اذهان نیروهای مترقی بوجود اورد که خواهان بهبود شرایط زنده گی مردم شدند. با استفاده از شرایط موجودملی وبین المللی مبارزه متشکل سیاسی را برای رهایی انسان زحمتکش از ظلم واستبدادی قرون وسطایی و نابودی مناسبات ان بر شالوده ای  « تئوری علمی»  مترقی جهانی که خواستهای همه اقشار زحمتکش کشور را انعکاس دهید، اغاز نمودند. طوریکه فلسفه عمل بما می اموزد که عمل بدون تیوری و تیوری بدون پایه های مادی نمی تواند که شرایط موجود اجتماعی  را تغیر دهد. از نگاهی کارل مارکس « تیوری زمانی رادیکال است که ریشه ان درک گردد؛برای انسان ریشه ،همان انسان است » . همچنان تاکید میکندکه: « تیوری زمانی در میان مردم تحقق می یابد که نیازهای انهارا براورده کند.» بر بنیاد این اصل حزب دموکراتیک خلق افغانستان بادرک  ازوضع اقتصادی واجتماعی جامعه، خواستار تحولات بنیادی دموکراتیک وملی برای رفع  نیازمندی ها وخواست های اولیه مردم  ونابودی استبداد سلطنتی بود، که این راه  را الی سرحد پیروزی پیمود؛ وازسوی دیگرحزب  از طریق میتنگها، تظاهرات خیابانی و تریبیون پارلمانی ، ارزشهای مرامی که راه ملت بود، به گوش فردفرد مردم میرساند.  انتخاب رهبران و کادرهای رهبری به صفت نماینده گان  مردم از شهر ها، ولسوالیهای کشور دردوره سیزدهم ولسی جرگه (شورای ملی) افغانستان نمایانگر این ادعا میباشد.   

دو: پیشکسوتان وکادر های نخستین ، هسته های تشکیلاتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در وجود شاد روان نورمحمد تره کی وجاویدان نام ببرک کارمل وسایر چهره های شناخته شده دلسوز با تجربه ای کار ازموده سیاسی  که از کوره های  گرم مبارزه عدالت خواهانه بیروان آمده  بودند، باگذشت از  منافع مادی ومعنوی خود بااندیشه واحد مترقی بطور اگاهانه با صداقت و وفاداری کامل به خاطر ارمانهای والای انسانی خویش برای مردم، مبارزه مینمودند . این رجل مجرب خبره درک  وارزیابی علمی از جامعه افغانی داشتند که چه چیزی برای محیط که دران زنده گی میکنند، خوش آیند وپسندیده است؛ چگونه با توده ها رفت ، تا کجا باید رفت که رضایت همه را کسب نمود، مطالبات وتوقعات ازهمدیگر چه هست .

دردمندانه که گزینه های یاد شده  جایگایش امروز درمیان نیروهای ملی ودموکراتیک وچپ کم رنگ است و  هنوز به قوام و رشد کامل خود نه رسیده هست.  تبارزشخصیت در جامعه  از لحاظ مفهوم جامعه شناسی در روند تاریخ در درون اجتماع در شرایط مختلف مناسبات اقتصادی ،اجتماعی  و سیاسی بوجود میاید ونقش خود را ابه مثابه شخصیت فعال وانقلابی در جامعه  تثبیت میکند و به گفته مارکس « تعین کننده تفکر انسان محیط وماحول انسان است »  درقدم نخست برای انسان اگاه و رجل مبارز سیاسی  مهمتر ازهمه شناخت روند تکامل جامعه است ، فکر انسانها در این راه مسافر است واین جاده را برای شناخت کامل طی میکنند، تا به جاده  تکاملتر حیاتی برسد. برای این مقاصد با اشکال مختلف دست به عمل  یازید. یکی از موفقیت های رسیده به اهداف ومقاصد اجتماعی عمل اگاهانه است که تا مطابق شعور اجتماعی  واقتضای مردم ، جامعه سمت  و سو  داده شود . عمل درست براساس شناخت دقیق جامعه واجتماع حکم تاریخ است که باعث تکامل بعدی جامعه میگردد. این گزینه ها در نفس خود به « تئوری علمی عدالتخواهانه » که با جامعه وفق نماید، مترقی و پویا باشد؛ برای یک سازمان سیاسی مجرب ضروریست، که تا در محور آن افراد وانسانهای فرهیخته اگاه وبا ایمان که دارای ارمان انسانی وعدالت پسند باشند ، بسیج گردند. بدون داشتن اهداف نزدیک ودور که پایه های« علمی  »  نداشته باشد، اعضای سازمان سیاسی به افراد « پراگماتیک » تبدیل خواهم شد.

تاسف آوراست که کشور ما در وضع حاضر به تهاجم اقتصادی وایدیالوژیکی کشور های منطقه وجهان علیه  ارزشهای انسانی وطنپرستانه ،ازادی خواهانه  وعدالت پسند که جزو دستاوردهای تاریخی این سرزمین از لحاظ فرهنگی واجتماعی بشمار میرود؛ مواجه بوده وحتا در حال  نابودی میباشد.  نیروهای ارتجاع داخلی،  پیوند با همکاری نیروهای ارتجاعی منظقه وجهان، با استفاده  سو از کمک های  مادی ومعنوی جامعه بین المللی ،خلاف منافع  اقتصادی واجتماعی ملی ،در میان  اقشار اگاه ونااگاه وطن ،  بی اعتمادی را برپایه ای مناسبات سرمایه سالاری بوجود آورده ؛ واز این طریق میخواهند با برنامه های به ظاهر مترقی و« مدنی » باشعارهای پوچ وتهی خالی  بنام  « دموکراسی » ، روحیه  واخلاق خود منشانه و فردگرایی را در جامعه تبلیغ وذهنیت جوانان اگاه را در قبال وطن  ومردم که رسالت تاریخی واجتماعی دارند، منحرف ومغشوش سازند. ترس و ارعاب را بوسیله حلقات رادیکال دینی تحت نامهای مختلفی بوجود آورده ؛ تا زمینه رشد وتکامل نیروهای روشنفکر دموکرات ومترقی رابگیرند ؛ واز هیچگونه عمال  ظالمانه غیر انسانی برای توجیه اهداف خود اجتناب نمی ورزند.

 این نیروهای ارتجاعی با سرمایه گذاری های ضد منافع ملی برای بدست آوردن اهداف خود ، بالای وسایل مختلف تولید، توسط زورمندان و نیروهای اپورتونیست راستگراوچپ نماها، به اشکال مختلفی با استفاده از پولهای کمکی  جامعه بین المللی  که از راه های غیر قانونی بدست میاورند ، به اختیار افراد وابسته به سازمانهای مافیای  قاچاق مواد مخدره وسایر اجنت های دستگاه استحباراتی کشور های منطقه وجهان قرار داده ؛ تا جامعه را بسوی ایدال های  ارتجاعی  انها سوق دهند؛از جانب دیگرمیخواهند از حضور انها بمثابه مهره های اساسی  ، برای تشکیل حکومت های ایدالی خویش در نظام های بعدی در افغانستان استفاده نمایند. البته این معامله ها از قبل با تطمیع نیروهای مبتذل واپورتوینست اغاز شده که نمونه های آن در پارلمان ودستگاه های رهبری  وانتخابات دوره دوم و سوم  ریاست جمهوری در سطوح مختلف دولتی به وضاعت مشهود هست؛ در حالیکه ۱۳ میلیون انسان بیکار ودومیلیون محتاط به مواد مخدره در کشور وجود داشته که برای  تقلیل واز بین بردن این روند هیچگونه پلانهای دقیق و سالم  اقتصادی غرض سرمایه گذاری  بالای منابع طبیعی زیر زمینی وسرزمینی ،جهت اشتغال یابی برای بیکاران  استفاده واجرا  نه شده ، و هرروزه به لشکر فقرا ،گرسنه گان ومحتاطین افزون میشود ؛در حالیکه ۱۱۴ میلیارد دالری که به افغانستان در طول سیزده سال ازجانب کشورها ی خارجی صورت گرفته همه به جیب های قاچاقبران مواد مخدره و افراد زور مند وجنگسالاران جهادی سرازیرشده ،هست.

 این عوامل باعث شده تا انسانهای بیدار واگاه وفرهیخته که  درداخل  وخارج  کشورهستند، با درنظر داشت اینهمه چالشهای عینی در کشور، نسبت به هرزمان دیگرتلاش پیشتر بخرج بدهند، تا  نیروی دلسوز و وطن پرست انقلابی وافراد شایسته مسلکی ودلسوز را در زیر یک سقف  بدور یک حزب پیشاهنگ ملی ودمکرات ، بربنیاد اندیشه مترقی  باتحلیل از و ضع موجود درکشور به گفته مارکس « تحلیل مشخص از وضع مشخص »  بسیج وآنرا اساسگذاری نمایند. خدمت تاریخی وفنا ناپذیری شخصیتها این بود که در پیشاپیش نیروها و احزاب حرکت کند وقدرت خود را برای تشکیل یک حزب واحد به نمایش بگذارد ودر جهت تحقق ان گامهای عملی بردارند.

شوربختانه برعلاوه رویکردهای منفی بیرونی توسط نیروهای ارتجاعی در داخل و خارج کشور در فرایند بطی شدن تشکیل  حزب فراگیر مترقی ، عوامل درونی  دیگری نیز  درمیان نیر وهای ملی ودموکراتیک  تاثیر گذاربوده که میتوان چنین بر شمرد : ارتباط سلیقوی  و شخصی  وتمایل گروپی ، مهرورزی به رهبران و کادرهای سرشناس گذشته حزبی، عدم درک درست  از ارایش نیروها درکشور،  محافظه کاری از عقاید واندیشه های پیشرو مترقی برای  تحقق عدالت اجتماعی ، اختلافات سیاسی  واتهامات ناروا وعدم تفکر واحد در زمینه سقوط حاکمیت حزب وطن ؛ نشر مضامین دلخراش در سایتهای انترنیتی علیه یگدیگر ، تمایل قومی زبانی منطقه وی و ده ها دلایل و بهانه های مختلف دیگری وجود داشته ؛ که تا بحال  نیروهای دموکرات چپ ، قادر به تشکیل  حزب واحد دموکرات ملی که منافع همه اقشارو طبقات واقوام مختلف کشور را انعکاس بدهد،  نه شده  است.

 احزاب  که ازمیان نیروهای چپ دیروز تشکیل شده است، یک تعداد آن  دنباله رو نیروهای راست ومحافظه کاردینی ومذهبی بوده که برای حفظ منافع مادی ومعنوی همدیگر،  در کارزار های سیاسی عمل مشترک دارند  وهویت مستقل ندارند . تا جائیکه اگاهی سیاسی در پراتیک نشان داده است،  سازمانهای سیاسی که دارای اهداف مترقی وعدالت پسندهستند، درگام نخست برای رسیدن به قدرت سیاسی وبعداً برای تغیرات اجتماعی بوجود می ایند که با مبارزه اگاه و متشکل اهداف خودرا با درنظر داشت اندیشه و یا تیوری  پیشروی مترقی و انسانی  که بازتاب دهنده منافع اکثریت قاطع جامعه باشد، سر لوحه مبارزه خویش قرار میدهد. احزاب مترقی دارای اهداف «سمت دهند وجهت دهنده » هست که جامعه را بر اساس ان سوق و سوی میدهد. انتخاب اهداف وتاکتیک وشیوه مبارزه   این احزاب، تابع موقعیت تاریخی یکجا با نیروهای پیشرو جامعه اعم از روشنفکران مترقی ، کارگران، دهقانان ،  حورده بورژوا وسرمایداران ملی ،میباشد.  طوریکه در روند رشد وتکامل بشری روشن است، زمانیکه در جامعه ملکیت خصوص بوجود آمد ؛  طبقات و یا گروه های متخاصم یعنی حاکم ومحکوم واستثمارگر واستثمار شونده پیداشد که  بطور متشکل ویاغیرمنظم بدون اگاهی لازم، برای کسب امتیازات خود مبارزه مینموداند ؛ تا اینکه این روند شکل مبارزه عالی اگاهانه  در طول تاریخ بخود گرفت .  بتدریج نظر به تکامل معرفت انسانی در باره طبیعت واجتماع ، شعور اجتماعی انسانها نظم پیشتر گرفته ودراین حالت مبارزه ای  متشکل واگاهانه برمبنای  شعور طبقاتی ، احزاب بوجود آمد.  با رشد تضادهای طبقاتی  و پیدایش جامعه مدرن سرمایداری وتشکل جهانبینی طبقه کارگر احزا ب مختلفی  براساس اندیشه های  بوروژوازی ــ لیبرالیستی ، سوسیالیستی ودموکرات ملی  بوجود آمد که  در سه مفهوم ذیل تشکل یافته اند.

یک: احزاب سرمایداری وخورده بورژوازی

دو: نطریه احزاب سوسیال دموکرات برآمده از بین الملل دوم جنبش کارگری

سوم: احزاب طرازنوین کارگری  و سوسیالیستی وکمونیستی

یک: درمورد الگوی اول متداول است دراحزاب سرمایداری و خرده بورژوازی یعنی حزب که از تجمع افراد یک ملت بوجود آمده که  دارای اقدامات برنامه ایی واصلاحی میباشد. دراین حزب همه ساکنین یک کشور میتواند ثبت باشند واز تـیوری واحد پیروی نمایند ؛ اما اعضای حزب  مجبور نیست  که درتمام عقاید وافکار باهم یکی باشند تنها میتوانند دربرنامه متحد باشند. این حزب نیز بر دونوع است که: بعضی اینها اصل لیبرالیزم را قبول داشته که هرفرد حزب در ابراز نطروعقیده ازاد بوده هر عقیده ای را میخواهد داشته باشد میتواند از تصمیم اکثریت پیروی نکند وهر انتقاد که خواسته باشد میکند وهر شیوه وسبک را که بخواهند مطابق ان عمل میکند:مانند احزاب دموکرات امریکا، حزب کارگری انگلستان  وغیره .

ــ نوع دیگران « پیشوا گرایی » که پیشوا دیکتاتور حزب است ،  پیشوا حق نظر را دارد ، باالهام ازان همه باید پیروی بی چون وچرا از وی کنند مانند: احزب نازیستهای المان هیتلری وغیره فاشیستی.ا

دو: احزاب سوسیال دموکرات  میباشد که از احزاب کارگری  مربوط به بین الملل دوم مانند: حزب سوسیال دموکرات المان  و سایراحزاب سوسیالیستی که درجهان وجود دارند که دراغاز فعالیت شان مبارزه ای  طبقاتی شعار انها بوده ودارای تیوری مبارزه وجهان بینی واحد بودند وحتا دموکراسی مرکزیت را در حزب قبول داشتند؛ اما بعد از رشد  احزاب سرمایداری ولیبرالیسم  وتاثیر رویکردهای اینها بالای انها، به وحدت و اراده وعمل حزبی اهمیت نداده  وتنها مبارزه را درساحه محیط پارلمانی  محدود ساخته و.بر مبنای دفاع از حقوق کارگران براساس مبارزه صنفی وپارلمانی برای تامین عدالت اجتماعی از طریق توزیع ثروت ملی و رای دادن به نماینده سوسیالیستها  اکتفا کرده که این نوع احزاب بعد از کشورهای سرمایداری در کشورهای جهان سوم و روبه انکشاف با تغیرات نسبی بر اساس سیاستهای داخلی وخارجی، زیر نام احزاب ملی و دموکرات برای سهم گیری همه نیروهای مترقی ، درجهت رشد انکشاف اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی  در گذشته وحال  فعالیت داشنه اند.

سه: احزاب  مترقی کارگیریست که خواستار دیکتاتوری پرولتریا وازبین بردن دولت سرمایداری  با داشتن ایدیالوژی وتشکیلات منظم سازمانی بر شالوده مرکزیت دموکراتیک وپیروی از تصامیمی  اراده اکثریت بالای اقلیت  شعارمبارزه خود قرار داده وعلیه هرنوع عمل اپورتونیستی دردرون وبیرون حزب مبارزه نموده وشعار مبارزه شان ایجاد جامعه سوسیالیستی و کمونیستی  بدون استثمار فردازفرد و تسلط اجتماع بالای مالکیت اجتماعی میباشد .

 

 حزب دموکراتیک خلق افغانستان که برمبنای الگوی دوم  سوم از لحاظ ترکیب تشکیلاتی وخط مشی مرامی بادرنظرداشت جهان بینی علمی طبقه کارگر برای ایجاد جامعه فارغ ازهر نوع ستم طبقاتی وتامین عدالت اجتماعی درکشور تشکیل شده بود، که برشالوده ان قدرت سیاسی را بعد از قیام هفت ثور 1357 بدست گرفته والی سقوط حاکمیت با موجودیت اختلافات سیاسی بعد از اعلام مشی مصالح ملی  اکثریت اعضای ان  در درون  و بیرون احزاب ایجاد شده به این ارمان  معتقد ومتحد بوده و میباشند.

از انجائیکه امروز برعلاوه چالشهای اندیشوی درمیان نیروهای چپ دموکرات جدا شده از بدنه حزب دموکراتیک حلق افغانستان جالش دیکری مایه تاسف  است ؛ انست که تعدادی ازاین نیروهای بسوی قوم گرایی و زبانی تمایل پیدا کرده که باعث سردرگمی و تشتت فکری انها شده است. این رویکرد بطور اگاهانه ویا غیر اگاهانه ازجانب نیروهای متعصب قومی ،قبیلوی و زبانی که تحت تاثیرنیروهای  تنگ نظر دینی ومذهبی قرار دارند ،دامن زده شده واز احساسات واختلافات گذشته قومی وزبانی سوی استفاده کرده ومیخواهند روند تشکل و ایجاد یک سازمان سیاسی فرا گیرا راموقتأ بطی سازند.

با در نظر داشت رویکردهای  مثبت ومنفی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وخصوصیتهای احزاب مدرن مترقی در جهان  واحزاب ایجاده شده  در کشورکه در فوق از انها تذکر بعمل آمد ،  ما رابه این امر پیشتر معتقد میسازد که دو گزینه ویا مولفه در تکامل و رشد احزاب سیاسی با درنطرداشت خصوصیات عنعنوی و سنتی که  روح روان جامعه ازان متاثراست نقش دارد: یکی- عقیده، اندیشه ویا درمجموع « ایدیالوژی»، ودیگری  نقش شخصیت.   نقش شخصیت در پهلوی سایر گزاره ها در کشور ما براساس عقاید سنتی مذهبی وقبیلوی همیشه در انتخاب وحل وفصل موضوعات  چه از لحاظ فهم ودانش مسلکی ، علمی ودینی ،مقام دولتی ،خانواد ه گی ،قومی وسایر مناسبات اجتماعی که مورد قبول واحترام روان جامعه قرار دارند ، تعین کننده است .  به گفته مارکس « تاریخ سازنده انسانهاست انسان با معنا تاریخ خود وجامعه را مینویسد». بناً  در کشورما درروند تاریخ شخصیت های زیادی بوده است که درتدوین و رشد ویا ترویج عقاید و دانش مترقی وعدالت پسند که با جامعه  ماهمخوانی داشته نفش بالای را ادا نموده اند  ،از اغاز مبارزات ازادی خواهی و قانون خواهی در وجود مشروطه اول ودوم وسوم الی تشکیل حزب دموکرتیک خلق افغانستان (حزب وطن) واحزاب ایجاد شده حاضر در کشور در پهلوی سایر پیشکسوتان این احزاب نقش ای اشخاص  بمانند: شاد روان نورمحمد  تره کی وجا ویدان نام ببرک کارمل وشهید داکتر نجیب الله وشادروان محمود بریالی تعین کننده بوده که خاطرات انها درمیان جنبش دموکراتیک ملی و چپ کشور فراموش ناشد ه هست.

 رویکرد، انها بنا برموقف اجتماعی در روند مبارزه پیگیرملی و عدالت پسند، از عنفوان جوانی چه در عرصه تعلیمی ــ تحصیلی،وتشکیل احزاب وگروهای سیاسی برجسته میباشد.  این رهبران در احزاب ،حلقات وگروپهای سیاسی  موجود در کشور وخارج کشور، از نام نیکو برخوردار هستند.   

 با درنطر داشت استقامتهای فکری ونظری که ناشی از وضع بغرنج سیاسی کشور ، در میان اعضای دیروز حزب دموکراتیک خلق افغانستان حاکم هست؛ دوگزینه، اولی: اندیشه ــ عقیده  و دومی : پیشتازبودن وسرور شدن برای بسیج همه نیروهای ملی ودموکراتیک برای یک حزب واحد ، ضرورت تاریخی پنداشته میشود. گزینه اولی از امکان دور نیست وگزینه دومی نه محال است نه کمال  ،اما به  خود گذری و مصالحه فکری ونظری وسلیقه وی ،  برای از بین بردن عقده های شخصی گروهی  دیروز لازم وضروریست .برای این امر  قضاوتهای احساساتی وغیرعلمی را نسبت به گذشته کنار گذاشت؛ دراین زمینه خط قرمزی در رابطه به قضاوتهای خویش که تخریش کننده و باعث عدم انسجام وحدت ویکپارچکی احزاب، سازمانها وگروهای مستقل سیاسی از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن) میشود، بوجود اورد.

چراغ سرخ به این معنا نیست که ما ازتجارب خوب بد گذشته پند نگریم وانرا نقد نکنیم؛ البته نه براساس عقده و انتقام جوی از نام افراد واشخاص؛ بلکه نقد بالای خود وسایرفعالیتهای دسته جمعی که همه ما درقبال ان مسوولیت داشتیم وعمل کردیم وباعث ازبین بردن کینه ها واختلافات و  بسیج دوباره ما میشود، صورت گیرد، اگر رهبری تصمیم گرفت، ما عمل کردیم ،اگر اودستور داد ما قبول کردیم، اگراو خوب وبد گفت ما هم گفتیم، با آنها همه ما متحدانه درهمه اقدامات سهیم بوده وجوابده هستیم ودر غیر ان بدون همچو گزینش به سرمنزل مقصود نخواهیم رسید.

 قضاوتها ما برای وصل کردن باشد نه برای فصل کردن، باهم کنار آمد؛ خوب وبد  دیروزرا به تاریخ سپرد، با زنده ها سر کار گرفت نه با رفته گان.

 چنانکه روان فردی هر یک ما گرفته از محیط خانواده گی واجتماعی بوده ومارا به طرز زنده گی خودپسندانه  براساس منافع فردی مبنی بر هم نظری ، همبستگی سلیقه وی و مهرورزی عادت داده وانرا در داخل سازمان سیاسی که به ان تعلق داریم  اورده ایم.  شیوه تفکر درست انست که درگام نخست ما باید قضاوت خودرا از هرگونه احساسات  شخصی وسوابق ذهنی پاک کنیم. به گفته رنه دکارت«  با یک شک دستوری وارد موضوع شوید ودرکلیه داوری ها ی گذشته خود تردید نماید».  دراینصورت درتمام دوره های گذشته قضاوت ما  درمورد افراد وقضایای اجتماعی  مطابق به شیوه  بیطرفانه وخونسردی علمی نبوده؛ بلکه احساسات ما بران غلبه داشته  است ، این امر به یک خانه تکانی عمومی مغزی  احتیاج دارد که همه گرایشات فکری خودرا در ترازوی علمی ونقد منطقی قرار داد؛ سره وناسره را ازهم جدا کرد و بر نتایج علمی تکیه کرد. هرانچه که دیروز درذهن ما بوده است مبنی بر تفکر زمان دیروز بوده نه امروز. امروز تکامل و رشد یابنده دیروز است که ما دران قرار داریم ؛ رشک ، کینه ، بدبینی وبد گمانی ما از دیروز بوده نه از امروز  و اینرا میدانیم که هیچ چیز مطلق  وجآمد نیست ، بلکه قضایا اطراف وجوانب گوناگون دارد، خوب وبد نقص وکمال دارد ودریک حالت نمی ماند درحا ل تغیر است . یک اسلوب وشیوه تا زمانی درست است که شرایط محیط طبیعی یا اجتماعی انرا تقاضا نماید و با آن وفق کند. چون قضاوت های ما جداگانه  و از محیط دیروزی است بناً جامعه ومحیط پیوسته درحال تغیر است، حوادث خارجی، داخلی  چه دیروزی باشد وچه امروزی نیز درتغیراست  وذهن ما ناچار این تغیر را بپذیرد. برای رسیدن به این امر و رسیدن به اهداف مطروحه ضرورت  به تغیر داریم وانرا بپذیریم وبه  نظریات هرکدام احترام گذاشت واز نظریات که تشتت فکری میاورد و جدایی طلبانه میباشد، دوری نمود؛ بر اساس منافع  وضع  فعلی کشوراندیشید. مبارزه برای از بین بردن کدورتها واحتلافات گذشته ،با استفاده از  تجارب منفی ومثبت  دیروز در فرایند تشکل بسیج نیروها،  وظیفه خدشه ناپذیر همه اعضای خانواده دیروز وسایر هموندان - همسوگرایان و راهروان ارمان عدالت اجتماعی هست .

 نفس این امردر اینست؛ تا هموندان وهمسوگرایان  نیروهای ملی ودموکراتیک، بمثابه نیروی فعال ومستقل بدون دنباله روی در سیاستهای جاری کشور دروجود تشکیلات وسازمان بزرگ درعرصه سیاسی تبارز نماید و بی هراس ومتحدانه عمل نمایند.

نشانه های زیادی برای همچوی ک حزب همگانی با  احزاب ایجادشده از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان  وجود دارد و دوراز امکان نیست، در طول بیست سال واندی از سقوط حاکمیت حزب وطن میگذرد اما  باحفظ طرز تفکر نا همگون  با انهم ارتباطات شخصی گروهی دراجرای مناسبات های عنعنوی،سنتی وملی چه در غم باشد و خوشی وجود دارد که زمینه دید و بازدیدها وحتا مباحث سیاسی ،  را جع به وضع سیاسی واجتماعی درکشورگردیده  که وسیله ای خوبی برای نزدیکی خطوط فکری وهمگرایی  میباشد.. این اصل  مایه ای بزرگی است که مارا به آینده امیدوار ساخته و  را ه های تشکل دوباره را بازنگهه داشته است.

چنانکه تشکیل ایتلاف احزاب وسازمانهای دموکرات وترقیخواه افغانستان شاهد این ادعای ماست که درموجودیت هفت حزب از سال ۱۳۹۱خورشیدی بدینسو تشکیل و در داخل وخارج کشور فعالیت دارد. این امر روزنه امید بخش ، برای تشکیل  یک حزب واحد سیاسی  شده است.

بطورکلی انچه از  برنامه های احزاب هویداست ، محور فعالیت های همه احزاب، مبارزه برای از بین بردن فقر، اواره گی ،اعتلا وپیشرفت کشور از لحاظ اقتصادی واجتماعی میباشد، که تا مردم در صلح وصفای انسانی زندگی نمایند. تفاوتهای عقیده وی از لحاظ تیوری طوری نیست که اشتی ناپذیر ویا حل نا شدنی باشد . بلکه میراث پدیده های منفی شوم گذشته و همچنان تسلط وضع  نابسامان ونظام لجام گسیخته بازار ازاد است که جامعه را از یک فرماسیون اقتصادی بسوی فرماسیون  اقتصادی واجتماعی دگرکون نموده ودر حال تکامل هست، در این دگرگونی های ساختاری ، همه  نیروهای تحول پرست دموکرات وملی و رادیکال راست و چپ ، موقعیت تاریخی خود ارزیابی نموده وبربنیاد آن پیش فرض های اساسی واحد حرکتی خودرا دربرنامه های انی ودور برای رفع تضادهای اقتصادی واجتماعی توضیح کرده و داخل فرایند مبارزه میان گروها و اقشار وطبقات جامعه شده اند.  بنا براین رسالت تاریخی تمام احزاب وگروها وشخصیتهای مستقل از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان « حزب وطن » میباشد؛ تا با درنظرداشت دیدگاه های واحد یکه درچهارچوب فکری مشترک همه قرار دارد ،هرچه مصممتر از گذشته بسوی ایجاد «حزب واحد » فراگیر نظر به اقتضای وضع سیاسی کشور ، گام گذاشت. طوریکه از دوسال واندی، بدین سوغرص این هدف ایتلاف احزاب وسازمانهای دموکرات وترقیخواه افغانستان  تشکیل شده که به سر ماهیت ونقش «حزب واحد »   باهم در درون ایتلاف به توافق مقدماتی رسیده اند که این اقدامات قناعت بخش و نهایی مطابق  وضع سیاسی واقتصادی واجتماعی کشور نمیباشد. بلکه فراست  و جسارت پیشتر در این روند ضرورت پنداشته میشود که تا به نتایج کامل رسید. انچه میتواند این فرایند را  تحرک جدی بدهد، همانا  چگونگی  رفع اختلافات که در موقعیت تاریخی متفاوتی که هریک مارا احاطه کرده بود ودرصفحات ما فوق این مقال از ان تحریر بعمل آمده است ، میباشد ؛ که برای رفع ان  عمل قاطع و جسارت انقلابی ضرورت هست .  درغیر آن در پیش این احزاب ونیروهای مستقل واگاهی سیاسی ملی ودموکراتیک  دوراه وجود دارد ! یااینکه بشکل مستقل ویا نیمه مستقل درمعادلات سیاسی با  زورمندان ،جنگ سالاران وگروهای مافیای قاچاق موادمخدره ومالکین غضب زمین بمثابه ابزار ووسایل درجهت تحقق اهداف سیاسی همرایشان  در ایتلافها همدست شد که این امر باعث ان خواهدکردید، تابه مرورزمان  احزاب هویت دموکراتیک ومترقی  مسقل خویشرا ازدست داده و بمانند حزب تشکیلاتی به گفته گرامشی «روشنفکران ارگانیک» تبدیل شود ! راه دومی اینست این نیروها، یکجا با نیروهای همسو وهموند ومترقی ودموکرات ونیروهای جوان امروز ، برای نجات توده های زحمتکش از ظلم واستبداد گروه های ارتجاعی داخلی وخارجی متحدانه بسوی تحقق ارمانهای شهروندی ، عدالت اجتماعی ، صلح سراسری ، برادری ودوستی میان اقوام قبایل وعلیه هر نوع اختلافات زبانی ومذهبی ومنطقوی، دریک حزب واحدفراگیر سیاسی بسیج شده و گامهای عملی بردارند.

بطورکلی، انچه بیان شد درک ما از وظایف نیروهای چپ برمحوریت امر زمانی گردش میکند ؛ بنابرین نیروهای ملی ودموکراتیک بوسیله نفوذ حزب واحد درمیان مردم عمدتآ از طریق نظریات برنامه وی وشعارش مطابق شرایط درمیان ملت زحمتکش کشور میباشد .

طوریکه روزا لوکزامبورک مبا رز پیشرو زحمتکشان  الما ن تاکید مینمود :« حزب باید بتواند درعین آموزش دادن به زحمتکشان،ازانان بیاموزد حزب مغز و حافظه جمعی طبقه کارگروهم زحمتکشان است. لیکن مغزیست که دایمأ نیازمند به تجدید و انطباق با اخرین پیشرفت هاست.»

 

رویکردها:

دست نویسهای مارکس وانگلس  واحسان طبری.

یاداشتهای سیاسی ورویدادهای تاریخی جلد یک ودو ، نویسنده: سلطان علی کشتمند.

  مارکسیسم وحزب، نویسنده: جان مالینوکس   

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۰۲۰۲