چه بایدکرد؟

 

 

نمیدانم از کجا آغاز کنم، کدامین قصه را اولتر از دیگری بیان کنم، از دشواریها بنالم و یا از خوشی های که کمتر نصیب ما میگردد، نمیدانم، اصلآ سردرگمی بی انتهایی مرا به خود مصروف ساخته، از کدام اولتر و از کدام در میانه و از کدام یک در اخیر قصه کنم.


از روابط نا منظم انسانها بگویم یا از فامیلها و رفقای ناجوانمرد و نیمه راه، یا از رفقای غیرمکتبی ام، از چگونگی برخوردهموطنم در دیار بیگانه صحبت کنم و یا از نسل جدیدی که اصلآ روابط فامیلی را در پرتو دموکراسی بی حد و حصر کشور های اروپایء مدرن خدشه دار ساخته اند و با پدر و مادر و بزرگان به مثابه افراد کهنه شده و قابل دور انداختن برخورد نا شایسته میکنند، یا از دختران و پسران با ادب که هنوزهم پابند کلتور و فرهنگ اصیل افغانی و اسیایی خویش هستند، و یا از قشر روشنفکر و دانشمندی بگویم که عده ای مصروف رنگ و رونق فرهنگ و کلچر اصیل درعرصه ادب، شعر، هنر و موسیقی، سینما، تیاتر، تلویزیون، رادیو، داستان و کتاب نویسی هستند و یا ازعده جاهلی که در ذهنیگری، فسادپیشه گی، ایجاد شق، شک و تردید میان من و تو مصروف هستند. 


از عده ای صحبت کنم که بنابر خصوصیت جامعه بورژوازی از همه مناسبات بخاطر جمع اوری توشه آخرت خویش همه هست و بود را در عدم موجودیت مناسبات حسنه انسانی ترجیع داده اند و یا از آنانی بنالم که بنا به خواست دشمنان، همه روزه مصروف دادن دشنام از طریق وسایل ارتباط جمعی به آدرس این و آن هستند وحتا در شلاق زدن سلالهء از قماش خویش نیز اباء نمیورزند، و یا قصه را از آنانی اغاز کنم که دل شان بخاطر میهن برباد شده شان ( توسط قدرتهای جهانی با خواسته های معین شان) میتپد و یا از انانی بگویم که شعار من زنده جهان زنده و من مرده جهان مرده را هر روز به نشخوار میگیرند و در برابرهمه چیز و همه کس بی تفاوت برخورد میکنند و یا از آنانی قصه کنم که باوجود ادعا های بی سر و پا گویا پیرو تیوری علمی انقلابی هستند اما برعکس بدون در نظر داشت مسله اساسی این فلسفه به دین و آیین مسیحیت میپیوندند و ایدیالیزم را بر مکتب اساسی خود ترجیع میدهند، نمیدانم از کجا آغازکنم، بلی واقعآ نمیدانم.


از فرار مغزها از کشور بیچاره خود که با پول ملت نادار ما تربیه شده ا ند و تحصیل را به آخر رسانیده و مانند من وطن را در تنهایی گذاشتند و یا از قشر جاهلی که امروز نوخته توسن روزگار را در دست دارند و هر طرفی دلشان خواست میتازند و به هرکس که خوش شان آمد میفروشند و از هر کسی که خوش شان آمد میخرند. از کجا آغاز کنم؟


از آنانیکه سنگ وطندوستی بر سینه میکوبند و خواسته یا نا خواسته یا فهمیده یا نا فهمیده در خدمت این و آن قرار میگیرند و یا از جاهلی بنالم که بخاطر اندک امتیاز همه و همه چیز را برباد میدهند.


از افغان یا افغانستان صحبت کنم ویا از اریانا و خراسان و روهیله و روهیلکند و غیره، نمیدانم از کجا شروع کنم، از زردشت، بودیزم و یا از اسلام و استیلای عرب و عربیزم. واقعا در سردرگمی عجیبی قرار گرفته ام، از کجا شروع باید کرد؟
از ملت پارچه پارچه افغانم و یا از جاهلینی که تبعیض نژادی را دامن میزنند و پشتون من و تاجک تو، هزاره و اوزبک و ترکمن و قزاق دیگران، را تبلیغ مینمایند. چه بایدکرد؟ تا از این دلهره و تشویش نجات یافته و سرآغاز یا سرنوک رشته زندگی را با تلا ش دریافت وراه را برای فراهم آوری زندگی بهتر در پرتو عقل سلیم دریافت نمود. چه باید کرد؟
آیا به گذشته ها توصل ورزید و خاطرات گذشته و راه بزرگان مکتب خویش را تعقیب کرد و یا مانند عده ای که زمانی در چور نمودن امتیاز در صف اول و در جنگ و مبارز در عقب همه قرار داشتند و امروز به لعنت فرستادن به رسم و ایین خود، به رهبرخود و به راه و مکتب خود که از یکدیگر سبقت میجویند، توصل ورزید.


آیا به  گروهک هایی که از بدنه مکتب من و تو به استشاره استخبارات کشور های ذیدخل و ذینفع منطقوی جدا شده اند پیوست و یا راه کارمل بزرگ و شهدایی را که بخاطر ارمان همگانی شرین ترین چیز یعنی حیات و زندگی خویش را فدا نموده اند پیگیری کرد و بخاطر ایجاد جامعه مرفع، افغانستان آزاد، مستقل و سربلند درفش مبارزه را برافراشته داشت.


عقل سلیم حکم میکند که انچه وطنت را، درد وطنت را، رنج و آلام مردمترا التیام میبخشد، وحدت همه نیروهای ملی و مترقی و دموکرات، مخصوصآ چکیده های مکتب ما، یگانه راه رسیدن به آرمانت است.
ای رفیق رنجدیده و رنجیده از حوادث روزگار، به تو خطاب مینمایم و از تو توقع میبرم و از تو خواهانم، تا تمامی اختلافات سلیقوی، سیاسی، منفعتی، گروپی و غیره را کنار گذاشته و اگر اندکی احساس در برابر وطن و همرزمان در تو وجود دارد، از سلیقه هایی به نفع دیگران بگذر و مانند گذشته ها باهم بپیوندید و مبارزه مشترک را بخاطر آرمان مشترک، بیبا کانه، با دست پا ک، قلب گرم و مغز سرد، به پیش برده، همچنانیکه امروز مردم کشورت به تو و راه تو افتخار میکنند، دین وطنی ات را ادا بکن، بناء از امراض کودکانه و چپگرایی و فناتیزم در سیاست بپرهیز. چرا راه من و تو پاک است چون موج آبی ز کوهساران هندوکش.


بلاخره جواب همه چه باید کردها، سردرگمی ها، از کجا دوباره آغاز کردن ها و در کنار قرار گرفتن ها، فقط یک چیز است، که راه بزرگان مکتب خود را نباید نادیده گرفت و فراموش کرد و در انزوا قرار گرفت و به این و ان گروهک ها پیوست.
اهداف من و تو بالاتر و والاتر از اهداف گروهک های خورد و کوچک است، باید مطابق با شرایط و درک مشخص از وضعیت کنونی کشور، اهداف تاکتیکی را بشکل منظم آن تطبیق و به خاطر رسیدن به استراتیژی جمعی از منافع شخصی و گروهی با جوانمردی و شجاعت حذر نمود و بخاطر مردم رنجدیده کشورت، هدف مشترک را پیش گرفت.


زنده باد آنانیکه دلشان بخاطر وطن و مردم وطن شان دلسوزانه میتپد، زنده باد افغانستان آزاد، مستقل وسر بلند!

حکیم کرنزی