یک دید مقایسه وی بر مفاهیم صلح ، ثبات و امنیت بین المللی تحت سیاست های دو قطبی و یک قطبی  در سه دهه گذشته

بصیر دهزاد

در ۱۱ مارچ ۱۹۸۵ چهره جوان حزب کمونست اتحاد شوروی ، با اشتیاق ، انرژی و یکه تازی نه تنها سیاست و دولت شوروی وقت را دگرگون ساخت بلکه سیستم جهانی  سیوسیالستی و اتحادیه پرقدرت نظامی وارسا را در یک پلان هفت ساله اش به انقراض و فروپاشی مواجه ساخت. یک چهره جوان ، با سیاست جوان خیالات  جوان که در رهبری کهن سالان حزب کمونیست بی سابقه بود،قبل از آنکه شاهرگ های قدرت دولت و حزب بزرگ کمونیست را  به دست خودش متمرکز سازد، در دسامبر ۱۹۸۴ سفر آنی و غیر مترقبه به انگلستان و با صدراعظم آنکشور مارگریت تاچر ملاقات نمود که در سیاست خارجی آنوقته شوروی و موقف جهانی آن بعد از انقلاب اکتوبر ۱۹۱۷ و بخصوص بعد از ختم جنگ جهانی دوم هیچگاهی معمول نبوده و سابقه هم نداشته است. این آغاز و ادامه  پی در پی حوادث در یک سلسله زنجیری زمینه های انقراض شوروی و دست یابی سیاست پشت پرده غرب بخصوص ایالات متحده امریکا و انگلستان را قدم به قدم مساعد گردانید. فضای دیگری میان  دو حریف که بیش از ۴۰سال  آماده تعرض و دفاع در هر لحظه و در برابر هم بودند.

جهان بعد از جنگ دوم جهانی و دو قطبی در هر یک منطقه  دارای اهمیت استراتیژیک و یا متشنج  ازیک جهت  میدان رقابت های سیاسی- نظامی و از جهت دیگر عامل نسبی  و تاٌکید بر مساله صلح، ثبات و امنیت بین المللی  بحیث مفاهیم گرهی بودند که هر دو در یک نوع مسوولیت همراه با رقابت بر سیاست های جهانی اثر گذار بودند. تحت سایه همین سیاست ها  جهان در یک توازن نسبی صلح و امنیت قرار داشتند که با در نظر داشت قوانین و موافقتنامه های بین المللی روی توازن قوا، امنیت مناطق مختلفه جهان ( جنوبشرق آسیا، شرق میانه، جزایر کوریا، امریکای لاتین، حوزه کاراییب) و همچنان توجه به ادای تعهدات مطابق به منشورملل متحد، اخصاٌ پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز و توافقات دیتانت مصوب قرار داد هلسنکی  ۱۹۷۵ جهان به دور نماهای نسبی خوشبین بود.*

روی همین  مسایل و فکتور ها سیاست و روابط بین المللی بیشتر متمرکز بر تعهدات به منشورملل متحد ، توازن قوا وجلوگیری از جنگ هستوی بود. با وجود اینکه بعد تشنجات بین المللی از آسیا تا افریقا و از امریکای لاتین و حوزه کاراییب کم نبودند ولی توجه بیشتر به حل مسالمت آمیز پروبلم های بین المللی و چانس دادن به راه های دیپلوماتیک حل مسائل بود.  آتحاد شوروی کمک های وسیع سیاسی و اقتصادی اش را به کشور های که تازه از بند استعمار رهایی یافته بودند، سیل آسا میفرستاد و این کشور ها در راه رشد و انکشاف قرار داشتند که بیشتر تحت اداره و کنترول دولت بود. روی همین هدف رشد در این کشور ها روی اقتصاد پایه ای مانند فابریکات مادر، بند و انهار برای انکشاف زراعت، سرک ها و راه های مواصلاتی و رهبری اقصاد از طریق حمایت و تشویق سرمایه داران ملی و اقتصاد متوسط آزاد استوار بود، روی همین لحاظ اقتصاد این کشور ها در نتیجه بحران های اقتصادی سرمایه داری به میزان کمتر آسیب پذیر بودند. در حالیه  امریکا در براه انداختن و سازماندهی کودتا های نظامی توسط  نظامیان استخدام شده دست بالا داشت و بیشترین کمک های امریکا  برای تعداد کشور های جهان سوم و برای رژیم های  که در حوزه های متشنج در قدرت بودند ، درعرصه نظامی بوده است. قدرت سومی در این دوره همانا نقش چین کمونیست بوده که با تیوری « جنگ ببر ها را از فراز تپه ها یابد مشاهده نمود » خود را در برابر امپریالیست سیاه و امپریالیست سرخ ( سوسیال امپریالیست) قرار میداد، ولی لبه تیز جنگ تبلیغاتی اش بر ضد دولت شوروی بود.

 در هر حالتی ما از آستانه سقوط و انقراض دولت شوروی الی امروز ، جهان و سیاست بین المللی دیگری را مواجه هستیم که به مراتب بزرگتر از دیروز ها مساله صلح و ثبات و امنیت بین المللی را به خطر مواجه ساخته است. بطور مثال سازماندهی کودتا های نظامی دیروزی که از طریق سیاست های مخفی و استخاباراتی صورت میگرفتند، امروز با مداخله نظامی مستقیم ،  از صحنه کشیدن رهبراین دولت ها با قوای نظامی، براه انداختن جنگ های فرسایشی داخلی و دخالت یکجانبه دستگاه ناتو با ابعاد وسیع مبدل گردیده است. ناتو اکنون دارد با شامل ساختن اوکرائین به عضویت ناتو خود را در زیر گلوی روسیه برساند که  مداخله احتمالی نظامی آن در جوار سرحدات روسیه میتواند تحریک کننده یک جنگ خطر ناک باشد که جهان بعد از ختم جنگ جهانی دوم در ترس و واهمه آن قرار داشت و همه تلاش ها صورت میگرفت  تا از آن جلوگیری گردد که جهان در کام سلاح های هستوی به دود و خاکستر تبدیل گردد.

حوادث سیاسی – نظامی جهان در ۲۳ سال  گذشته یعنی بعد از انقراض دولت اتحاد شوروی و کمپ سوسیالستی وهمچنان  تسلط سیاسی تک قطبی غرب و وسعت دامنه  فعالیت ها و عملیات های بدون حد و سرحد از طریق نیرو های نظامی پیمان ناتو انگیزه جدید است تا جهان کنونی را از زوایای جدید باید به بررسی گرفت و به این سوال عمده پاسخی جستجو نمود که آیا امریکا، ناتو و سیستم جهانی سرمایه داری خواستند و توانستند تحت سیاست های لیبرالیزم، دموکراسی ، احترام به کنوانسیون های بین المللی ، مواد مندرج در منشور ملل متحد ، حقوق بشر، تشنج زدائی ، صلح ، ثبات و امنیت بین المللی صادقانه خدمت نمایند، بر آن چیزی که در دوران جهان دو قطبی و جنگ سرد انگشت انتقاد میگذاشتند؟

با گذشت ۲۳ سال و کسب تجارب از سیاست های یک قطبی ، موجه و مدلل است  که ما همه فاکت ها و عملکرد های فوق الذکر را در بررسی ها و نتیجه گیری های جدید گیریم و تحلیل ها و بررسی ها را با هم شریک ساریم. اهمیت صلح و مبارزه برای صلح ، ثبات و امنیت بین المللی اگر در زمان جهان دو قطبی و تحت سایه جنگ سرد مهم و حیاتی بود ، اکنون به با اهمیت ترین  مساله حیاتی برای بقای بشریت و عرصه های جدید مبارزه برای صلح  مبدل گردیده است وآن در صورت ممکن است و میتواند  تعریف گردد که ما با دید وسیع و از زوایای حقو ق و روابط بین المللی ، سیاست های جهانی ، موافقتنامه و معاهدات بین لمللی جهان دوقطبی دیروز و جهان و سیاست های تک قطبی امروز و آثرات آنها را در یک دید مقایسوی به ارزیابی و نتیجه گیری گیریم و دور نما های مبارزه برای صلح و ثبات و حقوق بشری مردمان در تعین دولت و سرنوشت خود شان را فرمولبندی نمائیم.

با در نظر داشت و اتکا با مسایل فوق و نمایان شدن سیاست های جدید که ممکن ناشی از نتیجه گیری های پس از سقوط اتحاد شوروی و برهم خوردن توازن قوا و تسلط سیاست غرب بر جهان باشد، جهان در آستانه دگرگونی های جدید به محتوای جدید قرار گرفته است.

 فعال شدن یا تلاش برای احیای دو باره موقعیت روسیه در سیاست جهانی ، جنبیدن چین در سیاست های بین المللی و در نزدیکی نسبی با روسیه، جهش و انکشاف جدید در سیاست و اقتصاد تعداد از کشور های امریکای لاتین، بروز قدرت های جدید اقتصادی ( هند، افریقای جنوبی، برازیل) و بلاخره نتیجه گیری ها از پالیسی های کشور های مقتدر سرمایه داری لیبرال ، چنین بررسی های جدید از هر زمان دیگر متبارز تر میسازد. اگر ما جهان  را در ۲۳ سال گذشته و در یک بعد وسیع سیاسی- نظامی و اقتصادی به بررسی و نتیجه گیری بگیریم ، همان سایکل در ذهن انسان مجسم میگردد که در یک مرحله آغاز یافت، به اوج رسید و اکنون دارد در مرحله انقراض خود برسد. از نظر نویسنده اکنون باید به بررسی ها و نتیجه گیری های بپردازیم که خود شاهد فاکت ها و واقعیت بودیم و هستیم و بلاخره فاکت های تاریخی را به تحلیل گیریم و مجموع ایده های خود را برای قضاوت و انتخاب یک  اندیشه سالم و وطنپرستانه برای نسل جوان کنونی و نسل  های آینده ارائه بداریم. اگر ما زمانی تحلیل ها را از دوره رقابت بین روسیه تزاری ( الی ۱۹۱۷) داشته ایم و بعداٌ زوایای دوره رقابت ۱۹۱۷-۱۹۹۱) با محتوای دیگر بین دو سیستم جهانی به ارزیابی و نتیجیه گیری میگرفیم ، اکنون آزمایش دوره جهان یک قطبی و داده های جهان سرمایه داری را به روند امنیت بین لمللی ، صلح و ثبات را باید ارائه بداریم.

در این مقاله که در چند قسمت به تحرید در خواهد آمد ، نویسنده تلاش خواهد نمود تا این دوره ۲۳ ساله را در بعد  سیاست و حقوق بین المللی به خواننده گرامی  ارایه نماید. البته با در نظر داشت اینکه  من در این سلسله مقالات  به تعداد زیاد از واقعیت ها و فاکت ها  استناد خواهم نمود  که آنرا از دیدگاه ارزیابی های خود به بررسی خواهم گرفت که ممکن در آن کاستی ها و نکات مورد نقد و یا توضیح و تکمیل بیشتر از دیدگاه خواننده گرامی باشد.

 برای اینجانب کمال خوشی خواهد بود که خواننده و اهل قلم در بررسی چنین یک مساله بغرنج و پیچیده کنونی مرا همیاری نموده و  به  شریک ساختن نظریات، نقد این نبشته مبادرت ورزند.  در اینجا قابل تذکر میدانم که در شرایط دشوار کنونی و احضاٌ معضلات سیاسی کنونی کشور عزیز افغانستان ، برداشتن مرز های سیاسی دیروزی و تقابلات و خصومت ها میان حلقات ترقیخواه و وطنپرست ضروری و بدون شک و تردیدی  به یکی از فکتور های موثر در سمت دهی ایده ها و  روند های جامعه افغانی مبدل شده است. بدین منظور امیدوارم تا خواننده گان گرامی نوشته هذا را خارج از همان ذهنیت ها به مطالعه گرفته ، داده های جدید و مسوولانه شان را برای سرنوشت ملت و خلق مظلوم ما ارایه نموده دور نما های اندیشه وی سیاسی شان را پیرامون راه های ممکن و عملی برون رفت عرضه نمایند.

در این سلسله مقالات تلاش خواهم نمود تا در قدم اول یک ارزیابی از گرباچف و پلان کلاٌ تطبیق شده او در کسب قدرت، تمرکز قدرت و فروپاشی شوروی مطالب ارائه نمایم. در بخشهای دیگر مکثی صورت خواهد گرفت بر انکشافات سیاسی- اقتصادی – نظامی در کشور های ارپای شرقی. در بحث بعدی مطالب و ارزیابی های مخصر از تغیرات سیاسی – نظامی  افغانستان تحت تاٌثیر مستقیم سیاست خارجی و تغیرات درونی در شوروی خواهیم داشت. در ادامه این مقالات مسائل مربوط به اثرات نقض پرنسیپ های حقوق بین المللی و محتوای منشور ملل متحد و دیگر توافقات در همین چوکات را به بررسی خواهیم گرفت. مساله تشنجات خطر ناک در حوزه شرق میانه، شمال افریقا و مداخله صریح  براه انداختن جنگ های داخلی و مسلح ساختن تندروان اسلامی موضوعات حاد کنونی اند که بدانها تذکراتی خواهیم داشت. این مقاله با یک بررسی از اضاع کنونی کشور عزیز افغانستان به پایان خواهد رسید.

( ادامه دارد )

* موافقتنامه هلسنکی در سال ۱۹۷۵ نتیجه یک کنفرانس بود که بخاطر امنیت وهمکاری اروپا دایر گردید و ابعاد همکاری در عرصه های اقتصادی، تبادل دانش های علمی و تخنیکی  و بخش های دگر را نیز در بر میگرفت. بخش عمده آن تعهد امریکا و اتحاد شوری بر توازن قوا و ادای مسوولیت شان بخاطر امنیت اروپا مطرح موافقه بود. این قرار داد بعداٌ بنام سازمان امنیت و همکاری اروپا شکل گرفت.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۱۰۹