بازنده اصلی مردم اند! 

صمد کارمند

از دو سال به این ‌طرف پروسه آوردن طالبان در سیاست و قدرت آغاز یافت، طالبانی که هویت سیاسی نداشتند و صرف به‌ مثابه نیروی جنگی با اهداف تروریستی در مناطق جنوب، جنوب شرق و غرب افغانستان دست به خشونت و جنایت می ‌زدند.

تا دو سال قبل طالبان در لیست سیاه شورای امنیت و دولت امریکا قرار داشتند، امریکایی‌ها به این باور بودند که در مبارزه علیه طالبان پیروز می ‌شوند و تروریستان را شکست می ‌دهند، اما چه شد که امریکایی‌ها تغییر سیاست دادند و آن تروریست دیروزی را هویت سیاسی و نظامی دادند تا حدی که امروز طالبان سخن از شریک شدن در قدرت نه بلکه سخن از شریک ساختن دیگران در قدرت طالبانی می ‌زنند؟ از دید من چند دلیل عمده چنین شرایط را به بار آورد:

نخست عدم رضایت مردم از حکومت داری ضعیف در دو دهه اخیر، در دو دهه اخیر فساد و رشوت به اوج خود رسید، ارزش‌ های جمهوریت که همانا دموکراسی واقعی، شایسته سالاری، تحقق قانون، عدالت اجتماعی و در نهایت سهم مردم در سیاست و قدرت است زیر پا شد، با وجود سرازیر شدن میلیاردها دالر فقر و گرسنه گی بلند رفت، به گفته اشرف غنی ۹۰ فیصد مردم زیر خط فقر زنده گی دارند و ۱۵ میلیون انسان برای فردای خود لقمه نانی ندارند، طی دو دهه تفاوت‌های طبقاتی در حد بالای خویش رسید یک مشت افراد استفاده جو صاحب زر و ثروت بیشتر شدند که شاخص‌ های عمده قدرت را همچنان در دست دارند و اکثریت خاموش زیر خط فقر قرار گرفتند. دو دهه اخیر تقابل‌ های قومی و زبانی را چاق ‌تر ساخت تا جایی که حتا جنگ بیشتر هویت قومی را به خود گرفت، جنگ به مناطق مرکزی و شمال انتقال که دریغا افغانستان شمول شد. این همه میدان طالبان را وسیع ‌تر ساخت و استفاده افزاری برای سربازگیری ماشین جنگی ‌شان شد بخصوص جوانانی را که احساس بیشتر مذهبی و در کنار آن نیاز به حمایت مالی دارند به صفوف خویش جلب و چرخ جنگ را به نفع خویش دوران دادند.

دلیل دیگر هویت بخشیدن سیاسی و نظامی طالبان نارضایتی امریکای ها از دولت کابل و بازنگری منافع کلان امریکایی‌ها در افغانستان و ‌منطقه است، برای امریکایی‌ها بخصوص رییس جمهوری ترامپ بودن با هم پیمانی مطرح است که در دراز مدت بتواند منافع شان را در افغانستان و حوزه اطراف آن با تلفات کمتر انسانی و پول کم تامین و نماینده گی کرده بتواند این آدرس همانا طالبان اند، باید دانست که برای امریکایی ‌ها ارزش‌های بنام دموکراسی، حقوق شهروندی، آینده زنان، آزادی فکر و مطبوعات … مهم نبوده و‌ نیست بلکه آنچه برایشان ارزش دارد بیرون شدن از جنگ، حفظ دست درازشان در منطقه و در نهایت برنده شدن رییس جمهوری ترامپ در انتخابات پیشروی امریکا است که این همه بیشتر در موجودیت همکاری با طالبان با نزدیکی پاکستان ممکن و عملی است.

در میان دولت و امریکای ها شهروندان افغانستان‌اند که یا به فراموشی سپرده شده ‌اند ‌‌یا خودشان خود را در کوچه حسن چپ زده‌اند، مردم جایگاه چک چکی و نظاره گر را دارند این مردم اند که نتوانستند جلو ضعف و ناتوانی دولت را بگیرند و همچنان در مقابل سیاست‌ های غلط و دو پهلوی ناتو و امریکا ایستاده گی کنند.

در کنار مردم نیروهای ترقی‌ خواه و د موکرات نتوانستند با دست بلند به دادخواهی و مبارزه پرداخته تا بتوانند نیروی برای تغییر محاسبه شوند این نیروها که در پراگنده ‌گی بسر می‌ برند مثل مردم در حاشیه کشانیده شده و هیچ‌ سهم برازنده‌ ایی در پروسه صلح ندارند.

نتیجه چه شد؟

طالبان دولت و مردم را دور زدند مستقیماً در موجودیت وزیر خارجه امریکا آقای پمپیو توافق نامه را با امریکا امضا و وارد میدان سیاست شدند تا جایی که حمایت بین‌المللی را با تایید شورای امنیت سازمان ملل متحد بدست آوردند، طالبان از هیچ خط سرخ خویش عقب نشینی نکردند، بیش از پنج هزار جنایتکار را که سبب مرگ هزاران هموطن ما و ویرانی بخشی از کشور شده بودند از بند رها و دوباره در خط جنگ علیه حاکمیت قرار دادند، هیچ رها شده طالب از گذشته خویش پشیمان نشد بلکه بیشتر از گذشته در راه خویش استوارتر باقی ماند، طالبان پس از توافق نامه صلح، سربازان ناتو و امریکا را مورد حمله قرار ندادند اما هزاران سربار وطن را کشتند، به خشونت و جنایت زیر سایه امتیاز گیری ادامه دادند.

طالبان باز هم تاکتیک جدید را در پیش گرفتند، بجای ملا برادر شیخ مولوی عبدالحکیم که قاضی ‌القضات این گروه بشمار می ‌رود در راس تیم ۲۱ نفری مذاکرات بین الا فغانی تعیین و نعیم وردک را سخنگوی این گروه در قطر گماشتند، این حرکت خود نشان دهنده آن است که طالبان با تغییر رهبری خویش خواستند بیشتر در خط سرخ خویش باقی بمانند تا در میز مذاکرات و آینده قدرت سهم و امتیاز بیشتر بدست آورند.

طالبان به حکومت موقت، لغو پارلمان، تغییر شکل نظام تأکید دارند و خط سرخ شان است اما دولت به آتش بس، حفظ جمهوریت اسلامی و قانونی اساسی تأکید دارد و خط سرخ شان می‌باشد؛ اما این دولت است که در پراگنده‌گی سیاسی بسر می‌برد، تا حد ممکن دولت به حاشیه رانده شد، این دولت بود که بنابر عدم مشارکت و نفاق داخلی خویش و فشارهای جهانی در راس امریکا چندین بار خط سرخ را عبور و تسلیم خواست‌های طالبان شد. این بار ببینیم که چقدر پابند باقی می‌مانند به خطوط سرخ فعلی ‌شان.

با درد ‌‌و دریغ که بازنده اصلی مردم اند که هر روز قربانی می‌دهند و سهم شان در پروسه بنام صلح کم رنگ و حتا هیچ است.

هیچ جناح جنگ به مردم مراجعه نمی ‌کنند و برای شان در پروسه جنگ و صلح سهم داده نمی ‌شود.

به فکر من افغانستان به‌ طرف صلح روان نبوده بلکه جنگ با تمام زشتی آن ادامه خواهد یافت زیرا هیچ نوع صداقت از هیچ طرفی وجود نداشته، همه به منافع خویش می‌اندیشند، تحقق منافع شان ادامه جنگ در افغانستان، ادامه کشتار مردم بی‌ گناه و ویرانی این دیار زخمی می ‌باشد.

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۸۰۹

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2020

 

افغانستان دربرزخ مدرنیته و سنت گرایی و نقش احزاب سیاسی چپ ودموکرات دراین روند  

 

علی رستمی

چهل سال است که نبرد میان جعل ونادانی ترقی وعقب گرایی ، یا مدرنیته و سنت سالاری  درافغانستان جریان دارد که باعث تغییر بنیادی و دگرگونی های اقتصادی ،اجتماعی و سیاسی بر شالوده یی اهداف مترقی و پیشرونده تاریخی باخود درقبال داشته است . شوربختانه این تحولهای تجقق یافته با رشد موزون اقتصادی ،فرهنگی واجتماعی تاریخی که جامعه ما درمسیران بود، قرارنه  داشت . برای اینکه ارزش ها ومولفه های اقتصای وسیاسی وتاریخی  ان  ازفکر و روان مردم عبور نکرده بلند تراز درک  و شعوری آنها بوده است؛ ازبالا  بر مردم  درازمنه تاریخی تحمیل شده است . از یک طرف قشر فهمیده وآموزش دیده  روشنفکرهمه  به گفته کانت  به "بلوغ فکری " نه رسیده بودند که بتوانند مقابل موج سنت سالاری که علیه نوگرایی وترقی قرار گرفتند به ایستندو مقاومت نمایند. کمبودش محسوس بوده،همچنان  اکثریت مردم  کشورما بی سواد بودند. این مولفه ها باعث شدکه روند تغییر وتکامل اهداف مترقی ونو به شکست مواجه شود واز این وضع دشمن ترقی وازادی ورفاه مردم برای خود استفاد عظیمی نماید.  ما از لابلای اوراق تاریخ اگاهی داریم که بعداز اسقلال افغاسنتان درزمان شاه امان الله وقیام هفت ثورکه ما خود شاهد این روند هستیم وتا به حال ادامه دارد ، این تاثیر گذاری ها وجود دارد. یعنی مردم به گفته هگل به"اگاهی  و ازادی  تاریخی"   نه رسیده بودند .  روند روشنگری  تا قیام هفت ثور به کندی ولنگ لنگان پیش میرفت وجهش لازم تاریخی نه داشت .اکثریت مردم کشور از نوع حاکمیت" دولت وملت" و" ملت دولت" به جز عده یی از تحصیل کرده ها ونیروهای سیاسی چپ وراست اگاهی نه داشتند.  عرف وعادت سنت سالاری  با مضامین ومولفه های دینی ومذهبی گره خورده بود. هویت ملی  برعلاوه که همه اقوام کشو ردارای  ارزشها  های تاریخی وفرهنگ مشترک برمبنای زبان، دین، تاریخ ، جغرافیا وغیره بودند،به شکل بنیادی  ومدرن آن به قوام  خود نه رسیده بود وهنوزهم   بعداز حاکمیت جهادیون ودولتهای که زیر سایه ناتو و نظا میان امریکا شکل گرفته اند،این چالشهای بیشتر شده است.یگانه رفع چالشها دراین عرصه، سهم گیری تمام زحمتکشان افغانستان  برشالوده یی تحقق حقوق شهروندی وارزشهای ازادیهای سیاسی ،دمکراتیک واجتماعی  است .تا دولت دموکراتیک وکثرت گرا  را نه براساس تعلقهای شخصی و گروهی وزبانی بلکه براساس تحقق ارزشهای عدالتخوهانه باشد بنیادنهند. برای اجرای این اهداف نیروهای که چرخ  روندانرا به جلو بچرخانند  ضعیف بوده، خصوصن نقش وسهم گیری فعال نیروهای دموکراتیک وچپ ملی مذهبی و جامعه مدنی  دراینمورد بی تاثیر است  . ازجانب دیگر اکثریت اقشار توده ی زخمتکش  ازفهم این هدفهای  بی خبراند  هران چیزی را که رهبران دولت و زورسالاران جهادی بگویند ،سرشور میدهند. سکولاریزم به شکل اساسی ان برشالوده ی لیبرالیزم سیاسی هنوزهم در عقب پرده های تاریک قراردارد ،سیاست از دین جدانیست بلکه انرا رهبری میکند. ترویج اندیشه های تندروانه اسلامی درمکاتب ودانشگاه ها که ازخارج افغانستان اخص از همسایگان  درسالها  حاکمیت   جهادیون وتکنوکراتهای غربی (کرزی وغنی) نفوذ یافته نگرانی اصلی وچالش برانگیزمیباشند. ومداخله کشورهای عربی ، پاکستان وایران  دراین عرصه باکمکهای مادی ومعنوی برجسته است. طالبان، داعش، والقاعده وحزب تحریر وفا طیمون دستاورد بزرگی این کشورهای در طول هجده سال درموجودیت عساکری غربی بوده که اساسی ترین مخالفان دولت را تشکیل میدهد. روند صلح برعلاو ه کمکهای جامعه جهانی درراس امریکا وایجاد شورای صلح درافغانستان هنوزهم نتایج مثبتی صلح بدسته نه اورده است. همه فیصله های به روی کاغذ باقی مانده است.   

بادرنظرداشت نکات فوق برای تغییر  بنیادی در عرصه های اقتصادی واجتماعی وفرهنگی ضرورت  پنداشه میشود تا درک  واگاهی مردم با  اراده مستقل از ارزشهای  ازادی   سیاسی  واجتماعی  ودموکراتیک  بلند برود، و مردم بدانند که این مولفه ها برای شان چه به ارمغان میاورد. به باورمن تنها به حرفهای و نوشتهای بعضی تحلیلگران ،سیاسی واجتماعی که از طریق تلویزون وصفحه ها ی انترنیتی مجازی وغیر مجازی  صورت میکیرد کافی نیست  به مانند یخی است که به افتاب گذاشته شود  وازبین برود! باید راهی اندیشدن ودرک  بیشتر مردم برای فهم ارزشهای مدرنیته وظیفه همه وطنپرسان نواندیش ،دگراندیش ،علما وروخانیون سکولار را تشکیل میدهد .تا درتارک رویکردهای شان قرار بگیرد.

به گفته هگل  "اندیشدن خود زمینه تغیر درذهن وشعور انسان است . اندیشه اندیشه را بوجود میآورد.".

 یا به گفته کانت: کاربرد عقل خویش درامور همگانی به تمام وکمال ". . هرچقدر درمیان مردم روشنگری نمود وواقعیتهارا بازگو ومشکل جامعه را عینی تشر یح توضیح کرد جامعه زودتر راهی تغییررا پیش خواهد کرفت . سقرا ط میگفت که من " خرمگس" هستم که د رگوش جوانان "بنگ گس " میکنم  تاآنها را به مانند اسپ تنبل از خواب  بیدار سازم .  وی تااخرین رمق زندگی روشنگری کردوزندگی خودرا درراهی نواندیشی با نوشیدن  زهر شکران  نظر به فیصل محکمه اگورا از دست داد وبه مثابه اولین روشنگر باستان ازبین رفت و نام خودرا جاویدان تاریخ ساخت.

 امروز جامعه ما دربرزخ مدرنیته وسنت گرایی قرارداردو تنها شهری ساختن مردم و اباد کردن سرکها ومنازل باشکوه درشهر ها نمی توان گفت که افغانستان کلن داخل ارزشهای مدرنیته شده است. فعلن در نیمه راه قراردارد که قرار است  با امدن طالبان آنرا درمسیرش خفه و خنثی بسازند. برای اینکه ارزشهای مدرنیته  طوریکه دربالا گفتم از میان روان شعور  مردم سپری نه شده ودرک واقعی ازان  نه دارند.  وارداتی وصوری بوده  است نه تاریخی. کارل مارکس  به مثابه نخستین  منتقد نظام سرمایداری ومدرنیته میگفت:" تحلیل تضادهای بنیادین مدرنیته درک تضادهای درونی وانتاگونیستی ناحل شدنی نظام اجتماعی مدرن به منظور نمایش علل ناکامی های ان در دسترسی به اهداف اعلام شده ا ش نمایش نابخردی ذانی شیوه یی تولید بورژوازی درحل مسائیل ناشی از تضادهای ژرف اجتماعی وطبقاتی .. رانه اصلی تکامل تاریخی ، نمایان کردن منش ناکامل مفهوم مدرن ازادی انسانی است."

چنانچه افغانستان   امروز درمسیرجامعه  سرمایداری گام گذاشته نه تنها اختلافهای طبقاتی وگروهی وقومی وسیاسی جامعه قبلی خودرا نه توانسه حل کند؛ بلکه انرا تشدید و رشد داده است و شیرازه وحددت وهمبسته گی آنها  را از بین برده  است . وتضادهای طبقاتی باافزایش فقر وگرسنگی وبلند رفتن ثروت اقلیت نه از طریق تولید ونهادهای  صنعتی ، بلکه ازطریق رشوه وفساد اداری و تقسیم سرمایه های ملی توسط زورمندان یکجا با اتفاق نیروهای خارجی به دست اورده اند، افزایش یافته است. افغانستان  کاملن به یک کشور مصرفی تبدیل شده است. نسبت عدم توجه مدیریت دولت درزمینه عرضه خدمات اجتماعی ازطریق تقسیم ثروت ملی هرروز دامنه فقر وگرسنگی و شکاف طبقاتی بیشتر میگردد. نیروهای دموکرات وملی در میان این بی بند باری های سیاسی  واجتماعی در جامعه مفقودالاثر وخنثی و نقش شان درجهت تبلیغ وترویج ارزشهای مدرن و عقاید وتیوریهای مترقی که بتواند جوانان وسایر افشار جامعه را در روشنی واقعیتها تاریخی و زمان قرار بدهند ضعیف وناچیز است.  اجرای قوانین وسنت   دینی ومذهبی برمینای اصولی صدراسلام  درمیان جوانان اعم از دختران وپسران  حتی درمیان عده ازنیروهای چپ رخنه کرده وافزایش یافته  و توسط ملا هاترویج وامر نهی میشود.  نیروهای بنیادگرایی اسلامی با استفاده از ضعف دولت وعدم تامین امنیت وارتقای کشتارو دزدی وگروکان گیری  درمیان مردم سبب عدم رشد نفوذ جریآنهای مترقی وسکولار شده است.  فلهذا  نیروهای مسلح طالب ، القاعده وداعش وسایر نیروهای تروریستی بعداز امدن نیروهای غربی در راس ناتو امریکا صدها بار(درزمان کرزی وغنی)  افزایش یافته که امروز طبل کوس همسری را با دولت می زند؛خواستار تغییر نظام و ایجاد دولت مرامی خویش میباشند. به این رو جامعه کشور ما به یک جهش مترقی برای پیروزی وعلم وخردعلیه  تحجرگرایی ومنش افراط گرایی دینی ومذهبی  ضرورت دارد. باید مردم ما امروز بدانند که امر سیاسی امر زمینی وبشریست نه فرا زمینی ومتعالی .جکومت نیز امری انسانی وبر شالوده یی قرارداد اجتماعی میان انسآنهاست .    قرون وسطی یا "قرون تاریکی" دراروپا بدتر از وضع امروز بود که  طالب القاعده وداعش به نام دین وامارت وخلافت اسلامی درافغانستان ، کشتار سنگسار ،حلال کردن سربریدن به نام خدا ورسول ونص قران وحدیث بنام ملحد و همکاری با دولتهای بیگانه غربی ،انجام میدهند .  پاپها ،کشیشان ،اسقفها وراهبان دینی در رأس مقامها ونمایندگان کلیسا قرار داشتند که درتمام شیون زندکی مردم مداخله مستقیم داشتند. همه چیز روح مذهبی ودینی داشت .  پیش ازهزارها روشنگران دینی ومذهبی و علما وخرد ورزان با فجیع و شنع ترین عمل صد انسانی   با سوختاندن ، مثلث کردن ، ودونصف کردن انسان توسط اسپها ، بازهم اصلاح دینی وانقلاب علمی ازدرون خود کلیسا به پیروزی رسید که سبب تولد دوباره علم  یونان (رنسانس) کردید. هسته های روشنگری از کلسیها توسط کشیشهای که فیلسوف بودند مانند ابلار،(درپاریس کشیش درقرن دوازده بود) مارتین لوترو کالون وغیره شکل گرفت. درانزمان  نیزکاربرد عقل در امور همگانی امر وحشت ناک بود  با آنهم ازمیان وحشت ها علم سر بلند کرد. هگل در این مورد گفت است:"تگثرگرایی بود که ازادی دینی را ممکن ساخت نه خواست لوتر وخواست کالون."

کشور ما هم درچنین وضع ناهنجارتاریک قرار دارد . هرگروهی ضد علم ودانش نسبت بی کفایتی دولت ومداخله  بیگانکان تنور را گرم دیده نان خودرا پخته میکنند. و یابه نرخ روز نان میخورند. بیرق بنیادگرایی دینی را بلند نموده و به اصطلاح مردم را میخواهند دوباره مسلمان سازند!، از اعتقاد دینی ومذهبی به نفع  پیشبرد برنامه های کشورهای امپریالیستی وشوینستی جهانی ومنطقه بکار میکریند.  نقش بیشتر را دراین روند عدم درک  مردم ازدستاوردهای دانش مترقی  و علم و فناوری  امروز  است که علیه ان توسط انسآنهای عقب مانده دینی مذهبی و دینیوی(تحصیل کردها) تبلیغ وترویج میشود.. احزاب جهادی  وعده یی احزاب سیاسی روشنفگر ازاین امر برای حفظ سلطه خویش  محتاطانه  سدی علیه تفکر نوین ورشد واگاهی تاریخی مردم  قرار گرفته اند .علاقمندی ندارند تا آنها  را که غافل از دستاوردهای علمی وفلسفی واخلاقی  میباشند ونگهبان نادانی ورشد فکری  سنتی خود استند ، متوجه بسازند وروشنگری نمایند. ازادی وروشن گری یک روند تاریخی است که برکنش واراده مردم با اگاهی تاریخی که عبارت از کسب حق فردی وسیاسی انسآنها میباشد بوجود میاید . روشنگری بینش انتقادی است . انتقاد از سنتهای کهنه دینی ومذهبی  وفرهنگی که برپایه خرافات بنا یافته میباشد. فرانسیس بیکن ازپیشاهنگان روشنیگری گفته است:" شرط نخستین روشن نگری کنار گذاشتن پیشداوری ها وجزمیات سنتی است  که به  بت تبدیل شده بود. این بتها چهارنوع دسته است بتهای طایفه یی ، بتهای شخصی ،بتهای بازار، وبتهای نمایشی که به هرکدام  ان  نوع بشر اگاهی  دارد ودر خصلت فردی ریشه دارد ومانع انتقاد دیگران میشود.

ایجاد جامعه دموکراتیک نوین با تکثر گرایی دراموزه های فراگیر دینی وفلسفی واخلاقی  میتواند شکل گیرد. همچنان  میتواند با اموزه های نا همسو و ناهمساز که معقول باشد بوجود اید.  نهادهای دگراندیش در حکومت دموکراتیک با سایر نیروهای که درتقابل  نفی یکدیگر قرار میکیرند میتواند با موجودیت قانون اساسی  درعمل وحدت   همسوگرایی  وفراگیررا تضمین نمایند . خاستگاهی تاریخی ازادی سیاسی با جنبشهای اصلاح دینی برعلاوه پیامدهای منفی جنگهای متواتر در قرن  شانزده وهفدهم   در اروپا پیوند دارد. این امر بادرک جدید از ازادی وجدان وازادی اندیشه اغازشده است. ازادی های سیاسی بربنیاد تفکر علمی ومترقی  درجهان  نظامهای مطلق العنان که خودرا سلطان ویا نماینده خدا یاد میکردند ازبین برد .  مبارزه سیاسی علیه حکومتهای اقتدار گرا و جزم گرایی وخرافات  دینی مذهبی  براصل ارزشهای سکولاریزم درکشوریکی از وطایف اساسی همه نیروها باید قرار بگیرد . این امر با ایجاد هسته ها ی روشنگری دروجوداحزاب پیشرو ودمکراتیک وسازمآنهای مدنی  میتواند صورت بگیرد. روشنگری (  به گفته مارکس :" انتقاد بی رحمانه ورادیکال باید دایمی باشد، وشامل ذهن یا خرد ناقد نیز بشود."  همچنان میگوید" اموزگار خود باید اموزش دیده باشد ". سقرا طمیگفت روشنگری یعنی: "اگاه بودن از اگاهی"..

درد آوراینست،  درکشورما  شعور سیاسی جوانان در چنبره سنت گرایی جامعه مردسالار وقوم سالاران قرارگرفته که تمی توانند نسبت عوامل اقتصادی وفرهنگی از حیطه آن پیشتر گام بردارند. هرنوع تفکرعلمی  واخلاقی دررفتار وکردار تحصیل کردگان و باسودان  مدرن ازجانب سنت سالاران و دیندارآن  وعلمای فقه تکفیر می شود وآنها را به بی دینی وملحدی محکوم میسازند. از سوی دیگر مناسبات نظام سرمایداری نو ظهور که استوار است بر رقابت فرد بر بنیاد منافع فردی وسوداور در"بازار ازاد" که خودرا به ظاهر ازقید وبندهای اجتماعی کهنه رها شده وداخل مناسبات نو اقتصادی واجتماعی با فرهنگی فکر میکنند و زیرنام ازادی هرعملی بخواهد انجام میدهد . خودرا درچوکات  ارزشها ی دموکراسی  که عبارت از احترام به حریم ازادی دیگران است درک نماید وجود ندارد. دراینمورد مارکس نطربه شناخت از بنیاد انسان شناسی لیبرال که:" انسان را فرد منزوی  می دانست. وآنها در وجود اجتماعی خویش اتم های منزوی وتنهایند" می نامید. این منزوی شدن محصول رویکردهای مناسبات سرمایداری درجامعه میباشد که ریشه ان به مالکیت خصوصی وابزار تولید پیوند دارد. وظایف جوانان وافراد  و گروهای روشن محور  و دگراندیش است ، یکجا با احزاب سیاسی و دموکرات که درکشور فعال میباشند، شرایط وحدت وهمبسته گی  بازمانده گان نسل گذشته نیروهای دموکراتیک چپ وملی ویا جزیره های جدا شده از حزب دموکرارتیک حلق افغانستان (حزب وطن) که زیرنامهای گوناکون  احزاب سیاسی را ایجاد کرده اند با سایرنیروها ی ملی ودموکرات بوجو اورند ،تا  حزب واحد سراسری فراگیرو یا  جبهه واحد ملی تاسیس نمایند!. تجارب تاریخی نشان داده که بدون تکامل تدریجی تفکر توده ها برای ساختن جامعه که دران برابری وعدالت اجتماعی تامین گردد ناممکن است.  در هرمقطع تاریخی که دولت نو بنیاد که هدفش برابری مساوات و ارزشهای دموکراتیک برای تامین حقوق اجتماعی  مردم  شکل گرفته به خاطر عدم حضور توده ها درجهت تحقق این ارزشهای مترقی خود،  روبه شکست بوده است .  روشن است که شعار حکومت مردم بالای مردم براصل ارزشهای دموکراسی وحقوق شهروندی با انتخابات ازاد بوجود میاید، اما هیچ زمانی مردم سهم مستقیم در اداره حکومت نه داشته بلکه  دولت حکومت کرده است .  درشرایط فعلی  افغانستان نیازمند  اصلاح سیاسی واجتماعی واقتصادی با نقد شدید از کارکردهای دولتهای گذشته وموجود است. متاسفانه ابزاری که برای اجرای این هداف بکار گرفته شود ضعیف هستند . بهترین افزار برای اجرای این هدف احزاب تشکیل شده درافغانستان  میباشد. بدبختانه  رهبران و پیش گامان  آنها درمیان  نسل جوان  وسایر نیروهای دگر اندیش وهمسو وگروهای سیاسی  ازمعقولیت لازم برخوردار واشتهار نیستند. نقش ضعیف دارند حتی آنهارا کسی به عنوان رهبران حزبی  نمیشناسند.  موضع سازش کارنه با دولتهای منفور که  درهژده سال چور وچپاول دزدی وفساد مالی واخلاقی ونفاق ملی اقتتدار گرانه یی فاشیستی را انجام داده ووحدت ملی را صدمه زده اند، دارند. درگزنیش ریاست جمهور ازآنها پشتبانی ودرپهلوی شان قرار گرفته اند  . عده یی از رهبران این احزاب خودرا  در  شورای ملی به خیث وکیل مردم ازشهر کابل  و ریاست جمهوری کاندید کرده بودنداما موافق دراین روند نه شدند. این ها باید  با هم یکجا اپوزیسون را تشکل میداند وکاندید مشترک را پیش مینمودند اما نه کردند ووجداگانه  به خاطر احراز قدرت با اشرف غنی همراهی وانرا پشتبانی کردند. شوربختانه بعضی رهبران حزبی  خودرا به حیث وکیل درپارلمان جمهوری اسلامی افغانستان از شهرکابل به حیث نماینده مردم کابل کاندید کرده بودند نه تواستتد ،حتی   200 رآی را کمایی نمایند.   بازهم این رهبران  به عوض اینکه از مقامهای خویش کنارگیری مینمودند  تا راه رابه شخصی مفید با صلابت ولبیب باز سازندو بتواند دراینده از لحاظ تشکیلاتی وسازمانی  نسبت به گذشته حزب را  بهتر وخوبتر هدایت رهبری کند بازنمایند.اما چنین عمل صورت نه گرفته است.. امروز هیچ چیزی بهتر ازآن نیست مگر برای درمان واصلاح  نواقص خود از  منافع شخصی خودخواهانه  وگروهی خویش  درمقابل منافع جمعی  گذشت نمایم، وبه دیگران ارزش قایل  شویم.  تازمانیکه ما به استعداد وتوانایی فردی رفیق خود ارزش قایل نه شویم وانرا هم مستحق مقام ورهبری نه د انیم  "من  بود ن ما" نه شود وحدت دریک حزب سیاسی ناممکن خواهد بود. نه عقب نشینی ، نه به فراموش سپردن  ارزشها ی مبارزه  عدالتخوهانه دیروز ،نه لیبرال ،راست وضد چپ تبارز دادن  ادویه برای درمانی دردهای مردم رنج کشیده وفقیروگرسنه ما نه خواهد بود.  .شوربختانه  این نقطعه ضعف دیگری  است که دربین نیروهای روشن ضمیر ومترقی افغاسنتان ورهبران  احزاب   تشکیل شده ازچپ دیروز شدیدآ حاکم است . این رهبران خودرا  به مثابه سلطان ویا رهبر دایمی یک حزب تلقی کرده وبه کار خود ادامه میدهد وکسی دریگری را تحویل نه می گیرند.. روحیه انتقاد و سهم گیری در مسایل روزمره سیاسی براساس ترس ارعاب از دشمن وغیره ضعیف بوده وهیچگونه نقشی نه دارند. وضع درخارج ازوطن درمیان نمایندگان این احزاب نیز چنین بوده و بدتر ازانجاست .  بالخصوص دراروپا   همه مصروف فرکسوین بازی وگروهبندی و محفل پردازی برای تقویه صفوف همدیگر ازمیان اعضای سازمان  خویش میباشند.  عده یی از اعضای رهبری شوراهای کشوری   این احزاب درخارج خودرا بانی و ایجادگر حزب  دانسته اگر خوب کرد ونه کرد ویا درعرصه رشد تشکیلاتی وسازمانی بهتر جست ویا نه جست مهم نیست چون مورد اعتماد حلقه مشخص خود میباشد باید حرف اول را بزند ودرتمام تصامیم ذیدخل باشد.  مجالی  دفاع به حقوق واراده  وازادیهای سازمانی مطابق اصول حزبی  نمی دهند .تعین افراد از لحاظ سلیقه ووفاداری به حلقه وگروهای فرکسیونی برای حفظ مقامهای رهبری درغیاب افراد وتعین ان درمحافل خصوصی ازعوامل است که احزاب دموکرات چپ دراروپا رشد نه کرده  به بحران بزرگ تشکیلاتی وسازمانی  مبتلامیباشند.    از نگاهی رشد کمیت وکیفت روبه افول وزوال است . از جانب دیگراین رویکردهای محور گرایی واقتدارگرای به مانند موریانه بدنه احزاب را خورده و سبب بزرگترین بحرانی تشکیلات وسازمانی  شده که  صدهاتن از صفوف شان وداع کرده است.  از سوی دیگر از کوبیدن   وسر ستیز با توطیه ها ی رذیلانه بازاری در مقابل افرادکه ضد سلیقه ونظر  میباشند ، دریغ نمی ورزند. ازان به مثابه  دوای درمان روحی وسلیقوی وخودخواهی خود استفاده مینمایند. به این رو تلاش برای متهم کردن وتقصیر خودرا به دیگری نسبت دادن جزوی اخلاقی حزبی آنها شده است.  این موءلفه ها شمه یی از کمبودیهای ونواقص میباشد که راهی همنوایی همسو گرایی ووحدت سازمانی وتشکیلاتی نیروهای ملی ودموکراتیک را زیر بار سنگین خود قرارداده است. عقب مانی و وپراکنده گی و انشعابها وگروهبند یها ودسته بندیها مستقل همه ناشی ازاین عوامل میباشد. تا روحیه همگرایی همسوگرای وگذشت انعطاف رفقانه اصولی بوجود نه آید  این سرگردانیها ادامه خواهد یافت.  وعقب گرایان  یا سنت گرایان در کشورهمیشه طبل کوس پیروزی راعلیه مدرنیته به صدا خواهنداورد.

رویکردها : مقاله روشنگری کانت

تاریخ فلسفه غرب ،اثری براین مگی

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۷/ ۲۰ـ ۳۱۰۸

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2020

 

جایگاه مردم در مذاکرات بین‌الافغانی کجا است؟

 

مریم بریالی تحلیل گر مسایل سیاسی

 

صلح افغانستان روند طولانی و دشوار بوده است. از آغاز غیررسمی این روند در خلال سال‌های ۱۳۸۶/۱۳۸۷ خورشیدی تا اکنون، مباحث متعدد و نقد ونظرهای زیادی درباره آن مطرح شده است. با وجود بن بست‌ های فراوان، تلاش‌ های زیاد و مستمری برای اعتماد سازی میان دولت افغانستان، گروه طالبان و ایالات متحده  امریکا انجام پذیرفت که سرانجام این تلاش‌ها در ماه دلو ۱۳۹۷ میان امریکا و گروه طالبان به یک توافق‌ نامه منتهی شد، توافق‌ نامه‌ای که ثمره خوبی برای ایالات متحده در افغانستان داشت اما دولت افغانستان را درحاشیه قرار داد.

پس از توافق ‌نامه دوحه میان طالبان و امریکا، دولت افغانستان تلاش کرده است که موضع قدرت ‌مندتری در روند صلح به دست آورد، چرا که تسلط اش را در این روند از دست داده بود. از طرفی دیگر، به دلیل این ‌که طالبان اعتماد به خودشان را نزد شرکای منطقه ‌ای و بین ‌المللی تثبیت کرده‌اند و وارد بحثی پایاپای با امریکا شدند، توانستند اعتبارشان را در روند صلح افزایش دهند.

با اجرای ماده‌ های توافق شده میان امریکا و گروه طالبان، در این میان دولت افغانستان با ایجاد تاخیر در روند رهایی زندانیان گروه طالبان، راه ‌اندازی کارزاری بی‌ سابقه برای تبلیغات علیه این گروه (بسیار ناوقت) و با احیای ملی ‌گرایی (ناسیونالیسم) کهنه برای نمایش قدرت و کم‌ رنگ‌ کردن کاستی‌ها و فسادهای سیستماتیک، توانست دوباره خودش را در خلال همه‌ گیری ویروس کرونا مطرح کند و در روند صلح تسلط به دست آورد. بدون شک، رییس جمهور غنی و مشاوران نزدیک او از تمامی ابزار در دسترس استفاده می‌ کنند تا در این برهه حساس و حیاتی با طالبان از موضع قدرت وارد گفت ‌وگو شوند.

هر چند، با وجود تمامی مانورهای استراتیژیک برای داشتن دست بالاتر در مذاکرات بین‌الافغانی، مشکل اصلی همچنان پابرجا است. با وجود این ‌که اقدام اخیر رییس جمهور غنی در خصوص تشکیل لویه‌جرگه برای تعیین سرنوشت ۴۰۰ زندانی گروه طالبان که به جرم‌ های سنگین محکوم شده بودند، گام مثبتی در راستای مذاکرات بین‌الافغانی صلح است، اما لویه‌ جرگه ساختاری است که عمدتاً از افراد اثرگذار و طبقه بالایی جامعه تشکیل شده که معیار انتخاب آن‌ها خدمت به جامعه یا میزان شایسته‌ گی نبوده است. آنها به دلیل سوابق خانواده ‌گی، روابط سیاسی و ثروت انتخاب شده‌ اند. بنا بر این، با وجود اینکه برگزاری لویه‌ جرگه برای جمع‌ کردن بخشی از جامعه افغانستان ابزارخوبی است، اما برای ایجاد یک بستر متقابل برای افرادی که در طبقه پایین جامعه قرار دارند و تقریباً ۹۰ درصد جامعه را تشکیل می ‌دهند و کماکان جز اقشار آسیب‌ پذیر هستند، به ویژه درعصر و زمان حاضر، راهبرد سیاسی مناسب و کافی نیست و نیاز به ایجاد مکانیزم‌ های فراگیر دارد .

این استدلال در خصوص احزاب سیاسی که مدعی نماینده‌ گی از جامعه عوام افغانستان هستند نیز صدق می‌ کند. نماینده ‌گی سیاسی در افغانستان روی هویت قومی، و نه بالای طبقه ‌بندی اجتماعی-سیاسی یا به صورت ایده‌آل، از ترکیب هر دو سازماندهی شده است. در عین حال، احزاب سیاسی شکل میراثی و خانواده‌گی به خودشان گرفته ‌اند. بنا بر این عمدتاً نخبه‌ گان هر قوم و یا اشخاص ثروتمند فرصت بیان دیدگاه‌ ها و جایگاه‌ شان در سوالات بنیادی صلح را دارند. نمونه بارز این گفته، حضور فرزندان جوان و کم‌ تجربه عبدالرشید دوستم و عطا محمد نور به عنوان عضو تیم مذاکره‌ کننده افغانستان در مذاکرات بین‌الافغانی است. اگرچه هر دوی این چهره‌های سیاسی مدعی نماینده ‌گی از اقوام ازبیک و تاجیک‌ ها در شمال هستند، ‌اما مشخص نیست که چه معیاری برای شایسته بودن فرزندان آن‌ ها برای نماینده ‌گی از دولت افغانستان و یا قومیت خودشان وجود دارد، جز روابط سیاسی و میراث‌های خانواده‌گی.

از نظرعددی، نه دولت افغانستان و نه گروه طالبان، هیچ یک گروه بزرگی از مردم افغانستان را نماینده‌گی نمی‌ کنند. گروه طالبان هیچ مکانیزمی برای رای ‌گیری در ساختارش ندارد. از طرف دیگر دولت افغانستان در انتخابات گذشته ریاست جمهوری توانست تنها ۲.۲ میلیون نفر از مجموع ۹.۶ میلیون راجستر شده را از جمعیت ۳۵ میلیونی این کشور بسیج به رأی ‌دهی کند. این حفره، توده‌ی انبوهی از مردم را از دولت جدا ساخته و هیچ نماینده‌ای برای این توده در روندی که سرنوشت و آینده آن‌ ها را شکل می ‌دهد، تعیین نکرده است.

نبود توجه و تلاش میان نخبه‌ گان سیاسی در کابل، نماینده‌ گان امریکا و گروه طالبان برای تعیین مکانیزم‌ های فراگیر درباره دیدگاه و موقف جامعه عوام افغانستان پیرامون سوالات بنیادین مانند نظام سیاسی و یا افزایش، کاهش یا تداوم نقش فعال زنان در عرصه‌ های سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی، گواه تبعیض بزرگ در افغانستان است. این طرز تفکر به امری رایج در سیاست این کشور بدل شده است، طوری که گویا نخبه ‌گان سیاسی بهتر از مردم می ‌دانند چه چیزی به نفع مردم عام است. نماینده‌ گان امریکا نیز در حمایت از این رفتار همدست بوده‌اند.

علاوه بر این، نباید فراموش کرد که در هنگام دشوار، نخبه‌ گان سیاسی از حقیقت ‌های جامعه عوام منفصل هستند. این درحالی است که آن ‌ها امکانات ترک کشور، در شرایطی که به نفع خودشان و یا خانواده ‌شان نیست، خواه با تابعیت دوگانه و یا با داشتن ارتباطات لازم برای ترک افغانستان، را دارند. در این میان، مردم عوام افغانستان باقی مانده و مجبور به مطابق شدن با شرایطی هستند که هیچ نقشی در پدید آمدن آن نداشته‌ اند.

هم‌زمان با فروکش بحران همه‌ گیری ویروس کرونا در افغانستان و بازگشت شرایط زنده‌ گی مردم به حالت «عادی» پرسیدن این سوال که مردم چه نوع صلح می ‌خواهند و این صلح به چه شکلی باید باشد حیاتی است. افغان‌ها، از دهقان تا معلم و تکسی ‌ران، مردمی هستند که به شکل خاص نسبت به رویدادهای سیاسی آگاه هستند. آن ‌ها در سرزمینی زنده‌ گی کرده‌اند که از دیرباز تا اکنون بازی‌های بزرگ سیاسی در ذهن جمعی‌ شان نشانی و اثرگذاشته است. استفاده نکردن از مردم و جایگاه مشروعیت بخش آن‌ها برای تحکیم صلح در افغانستان می ‌تواند شکستی برای تمامی شرکای روند صلح در این کشور باشد. صلح بدون نقش مردم نمی‌تواند یک صلح پایدار و فراگیر باشد./۸صبح

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۲۹۰۸

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2020

 

اسراییل گام به گام درخلیج فارس حضور خود را گسترش میدهد

 

بدنبال به رسمیت شناختن اسراییل  توسط امارات متحده و باز شدن پای اسراییل  به خلیج فارس، گمانه زنی ها درباره برقراری رابطه مشابه میان اسراییل  و بحرین و کشور پادشاهی عمان و حتا سودان شنیده می شود.

فلسطینی ها « شوکه » شده اند و منتظر جلسه فوری اتحادیه عرب و طرح این مساله در آن هستند که خواه ناخواه با بحث های تند همراه خواهد شد. البته طبق معمول، این نوع جلسات و اعتراض ها هیچ تاثیری نخواهد داشت.

امارات متحده عربی اولین کشور خلیج فارس است که پس از مصر و اردن با اسراییل  روابط رسمی دیپلماتیک برقرار کرده است. اهمیت این رویداد با رابطه مصر و اردن با اسراییل  که با آن کشور همسایه اند متفاوت است.

اول، بدیهی است كه این تصمیم سیاسی امارات بدون مشورت با دیگر کشورهای خلیج گرفته نشده است و ابوظبی تایید كشورهای اصلی را كه شورای همکاری خلیج را تشکیل می دهند، دریافت كرده است.

در یک توییت، عادل آلطریفی، وزیر فرهنگ و اطلاعات عربستان سعودی از سایر کشورهای منطقه خواست « از لفاظی ویرانگر ناسیونالیزم جعلی عرب و اسلام گرای تروریست پرهیز کنید ».

بنابراین، او بخشی از برنامه نهایی و اصلی را که در کشورهای خلیج در جریان است افشا کرد. یعنی در آینده نهادها و اشخاص مشخص دیگری قدرت را بدست خواهند گرفت .هرکدام تحت نظارت یک حامی مالی ( از این رو تنش بین عربستان و ترکیه هنگام گفت وگو از جهان« اسلام سنی » بالا گرفته است.) طرحی که رهبران و مردم لبنان باید در مورد آن با هوشیاری، اگاهانه و صبورانه تصمیم بگیرند.

آیا عادی سازی روابط غرب با ایران نیز می تواند مبتنی بر چنین طرحی باشد؟

بطور مستقیم، برای فلسطینی ها، معامله بین امارات متحده غربی و اسراییل  به معنای این است که آنچه که  « ابتکار عمل عرب » برای سرزمین فلسطین نامیده شده دفن شده است. البته باید یاد آور شد که از ابتدا اتحادیه عرب هرگز تلاش نکرد تا آن را زنده نگه دارد، در حالی که اتحادیه عرب  آغازگر این طرح بود .طرحی که در سال ۲۰۰۲ ترسایی توسط اتحادیه عرب و رهبران فلسطین تدوین شد و در آن پیشنهاد عادی سازی روابط دیپلوماتیک با اسراییل  با همه کشورهای عربی در ازای پایان استعمار سرزمین فلسطین، یعنی عقب نشینی اسراییل  به مرزهای سال ۱۹۶۷ و پذیرفتن این كه بیت المقدس شرقی پایتخت كشور آینده فلسطین است.

امارات متحده عربی توافق خود با اسراییل  را با هزینه فلسطینی ها انجام داده است. درحالیکه هیچ حمایت سیاسی از فلسطینی ها در این توافق سیاسی وجود ندارد. برای توجیه این اقدام، اکنون اعلامیه های همکاری بین شرکت های اسراییل ی و امارات در مورد تحقیقات در مورد کووید ۱۹ افزایش یافته است ! حتا قبل از اعلام عادی سازی روابط بین دو کشور. تقریبا بصورت همزمان بزرگترین شرکت هوا فضا و دفاعی اسراییل  متعلق به دولت و سیستم دفاع پیشرفته رافایل که یک شرکت دولتی است و یک شرکت فن آوری خصوصی مستقر در ابوظبی تفاهم نامه همکاری ها را امضا کرده بود. برای مسایل امنیتی، ارتش اسراییل  منطقه دریایی نوارغزه را مسدود کرد و مانع از خروج ماهیگیران فلسطینی به سمت دریا شد!

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۰ـ ۳۱۰۸

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2020

 

اداره اسلام آباد ازوضع تحریم برطالبان چه میخواهد؟

 

عبدالاحمد فیض

به گزارش آژانس خبری فارس ومنابع خبری داخلی، رژیم حاکم دراسلام آباد‌ به تعداد هشتاد تن ازعناصرکلیدی گروه طالبان را تحریم نموده است، بتاسی ازاعلامیه وزارت خارجه پاکستان، این تحریم وضع ممنوعیت سفر، مسدود نمو دن داشته های بانکی، ضبط دارایی و تحریم تسلیحاتی را دربرمیگیرد که برضد سران وچهره های موثرتحریک طالبان منجمله سراج حقانی وملا برادرمسوول دفترسیاسی این تشکیل مسلح وضع گردیده و مقامات دروزارت خارجه پاکستان همچنان مدعی هستند که اقدامات فوق درپرتوقطعنامه (۲۲۵۵) شورای امنیت سازمان ملل متحد اتخاذ و این نهاد بین المللی را درجریان گذاشته است.

 اینکه دولت پاکستان درظاهربه سیاست سنتی خود پشت کرده و ازحمایت گروه های دهشت افگن در روشنایی قطعنامه فوق دست خواهند برداشت، به ماهیت وکرکتراغوا گرانه این کانون ومهد پرورش تروریزم برمیگردد، کشوریکه از تروریزم درتمام فصول جنگ درافغانستان بمثابه اسباب جنگ نیابتی بهره جسته ومیلیونها افغان درنتیجه رویکردهای خصمانه این کشورتا اکنون کشته، معلول ومعیوب گردیده است و تردیدی نمیتوان داشت که سیاست بیرونی آن برپایه دخالت و ایجاد بی ثباتی با بکارگیری بی رویه ازتروریزم دوگانه یعنی تروریزم دولتی، پیشتبانی وهماهنگی مستدام از تروریزم بمثابه ابزارسیاست خارجی علیه کشورما استواراست.

پاکستان در وضعیت فعلی میزبان تشکیلات متعدد تروریست درخاک آن کشوراست که تمویل لوژیستکی، مالی، اطلاعاتی و تسلیحانی آنها را بدست داشته و تحت نظارت مربیان اداره ( آی-اس-آی) درمراکزویژه نظامی دروس ویرانگری وکشتن انسان را فرامیگرند.

سردمداران قدرت درپاکستان همواره ازدوام بی ثباتی وخونریزی درقلمروافغانستان با اعزام دستجات مسلح وآدم کشا ن بیرحم حمایت نموده  و تحت هدایت مستقیم این کشورکوهستانات قرین به خط فرضی دیورند به مکان امن ومواضع مستحکم داعش وسربازان وفاداربه منافع پاکستان مبدل گردیده است.

دستگاه سفاک قدرت درپاکستان به هدف نیل به اهداف کوتاه ودرازمدت خود که امکان تحقق و وصول به عمق نیات و اهداف شانرا همانا استمرارجنگ خونین نیابتی درافغانستان احتوا میکند، به هیچ اصول پذیرفته بین المللی، اخلاقی  و انسانی تمکین نداشته وبه هدف دستیابی به مقاصد جنون آمیزش که افغانستان را بخش انفکاک ناپذیری حوزه نفوذ می پندارد، درهیچ مقطع زمان ازهیچگونه اقدامات خصمانه نه تنها علیه ثبات وامنیت کشورما بلکه علیه بقا وموجود یت افغانستان دریغ نخواهند کرد.

وضع تحریم برتعدادی ازسران طالب بازی جدیدی این کانون دسایس واغوا است که با افکارعامه درپیش گرفته شده است، قطعنامه فوق درسال (۲۰۱۵) دراوج هدایت جنگ وبی ثباتی تحت نظارت کرنیل ها در وطن مان، درشورای امنیت مبنی برقطع همکاری با گروه های هراس افگن صدوریافت ، لذا این موجود نامیمون وحامی تروردرهمسایگی ما بود که انفاذ فیصله یک مرجع مسوول جهانی را درقبال پالیسی ویرانگرانه اش نسبت به افغانستان نادیده گرفته وبه تمویل و تسلیح شبکه های تروریستی که از آن بمثابه ابزاردرسیاست خارجی استفاده مینماید،تا اکنون نه تنها ادامه داده است بلکه این کشوردرزایش وسربازگیری مزدوران جنگی به عزم ایجاد بسترهای جدید خونریزی درافغانستان ومجموع منطقه نقش مخربی را انجام داده است.

غیرواقعبینانه نخواهد بود اگراذعان داشت که استراتیژی عظمت طلبانه پاکستان که نظامیان بدنام وتیوری پردازان راهبردی آنرا استقامت وسمت وسومیدهد،هرگزبا معیارهای بین المللی عدم مداخله، حسن همجواری وتمکین به حق حاکمیت دیگران سرسازش نداشته وبوضوح این طاعون قرن، بقا ودوام خود را درحفظ کانون های داغ و بحران  درپیرامون خود جست وجو نموده و کماکان این روش غیرسازنده را درروابط منطقه وی تداوم واستحکام خواهند بخشید.

لذا به باوراین قلم، اقدام مبنی برتحریم طالبان دراین فرصت تاریخی که موضوع مذاکرات درمورد صلح میان دولت افغانستان و جریان مسلح طالبان داغ است، یک ترفند فریبنده ومضحکه است که رژیم حاکم درپاکستان اعمال تحریم برای فرار از وضع تحریم را علیه خود از سوی نهاد جهانی منع پولشویی، تمویل و تسلیح گروهای تروریستی درپیش گرفته وهگذا هشداری بود به سران مخالفان مسلح دولت که آنان درروند مذاکرات احتمالی با کابل نمی توانند ازمرزها و محدوده منافع اسلام آباد عبورنمایند، مجموع منافع که پاکستان درچندین دهه برای حصول بدان درجنگ غیرمستقیم دربرابرافغانستان قرارداشته، پیوسته توسط تیوری پردازان ومشاوران مقرب به ای-اس-ای ازروی آن پرده برداشته شده است چنانچه دریک نوارتصویری زاهد احمد ازمشاوران ای-اس-ای وکارشناس مسایل افغانستان دریکی ازچینل های تلویزونی بنام (پرس ت-ف) که درپاکستان نشرات دارد، محدوده اهداف آزمندانه وبلند پروازنه پاکستان را کنترول کامل افغانستان و دسترسی به منابع سرشارطبیعی این کشورعنوان داشته و گواه برین است که قصد اسلام آباد صرفاْ به ایجاد یک دولت همسوبا پاکستان درکابل ، هدایت و کنترول پالیسی خارجی افغانستان نبوده ،بلکه این پدیده وحشتناک بازمانده ازدامن استعمارخواب تجزیه وحذف این وطن تاریخی را بسرمی پروراند که با درنظرداشت سابقه مداخلات ونیات ضد افغانی درراستای حصول اهداف خویش درافغانستان به هیچ اصولی پابندی نداشته و تصمیم مبنی براعمال تحریم برضد مخالفان سناریوی ازقبل تنظیم شده به قصد بازی با ذهنیت عمومی چیزی بیش بوده نمیتواند.

سیاسیون، ‌نخبه گان و وطندوستان کشورمبرمیت لحظات حساس کنونی ومسوولیت تاریخی خویش را با توجه به نیات خصمانه و دسایس گوناگون دشمنان بخوبی درک خواهند نمود وبدون ابهام نجات وطن از وضعیت دشوارکنونی اتحاد وهمبستگی همه ساکنان میهن و بسیج تمام نیروهای ملی و وطنپرست را به ضرورت تاریخی و امر اجتناب ناپذیر مبدل نموده است.  

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۲۰ـ ۲۸۰۸

 مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2020